دسته بندی ها

سخن بزرگان (موریس مترلینگ)
1- کسی که از سرنوشت خود شکایت کند، از حماقت و ناچیزی روح خویش شکایت کرده است.
2- تمام بدبختی ها و عذابهایی که خدایتان برای شما می فرستد، از سوی خود شما فرستاده می شود.
3- عظمت خدای هر کس به اندازه بزرگی مغز اوست و به بیان دیگر، بزرگی خداوند به قدر شایستگی ماست.
4- هیچ کس نمی تواند خدا را برای دیگران توصیف کند. زیرا به محض اینکه توانست خدای خویش را وصف کند، دیگر او خدا نبوده، بلکه مثل من و شماست.
5- هرکس ارزش پیروزی را نداند، به شکست خواهد رسید.
6- اگر در تمام دنیا یک ذره بی مقدار که خود، جهان دیگری است، از قوانین گیتی پیروی نمی کرد، مدتهای مدیدی بود که جهان ما دیگر این جهان نبود.
7- برای چه توقع دارید که خیالات، تصورات، احساسات، اقدامات و به طور خلاصه زندگی ما آزاد باشد و حال آنکه به چشم خود می بینیم کهکشانهای بزرگ که منظومه خورشیدی ما در برابر آنها هیچ است، در حرکات خود آزاد نیستند و مجبور شده اند که خط سیر ویژه ای را پیموده و از قوانین خاصی پیروی کنند.
8- مهد پرورش خرد، آغوش عقل نیست، بلکه دامان عشق است. نهال خرد باید در کوزه عشق کاشته شود و با آب احساسات آبیاری گردد.
9- تمام سرمایه فکری و دانش باید تسلیم یک عظمت اخلاقی و روحی گردد، وگرنه دانش مانند رودی خواهد بود که نتوانسته خط سیر خود را بپیماید و به دریا بریزد و با وضعی اندوه بار در صحرا و ریگزارها فرو می رود.
10- فداکاری در دو مورد خوب است : اول اینکه تنها راه باقی مانده باشد و از هیچ راه دیگری غیر از جانفشانی نتوان به هدف مورد نظر دست یافت. دوم آنکه بدانیم دیگران با این فداکاری خوشبخت خواهند شد.
11- آیا به یاد دارید که در دوره حیات از دست شخصیت خودتان و آنچه که نامش را «من» می گذارید، چقدر آسیب دیده اید؟ تمام اوقات تلخی ها، رنجها، زیانها، بدبختی ها و ناکامی های شما در طول مدت حیات از دست همین «من» بوده است.
12- هیچ چیز بهتر از کار کردن به جای غصه خوردن، آدمی را به خوشبختی نزدیک نمی کند.
13- چون مردم کمتر متوجه سعادت هستند، بدبختی ها بیشتر نمایان است. [ آنها ] ستم و ستمگری را عادی فرض می کنند و سعادت و عدالت را جزء اتفاقات می پندارند.
14- خوشبختی بر سه ستون استوار است : فراموش کردن گذشته، غنیمت شمردن حال و امیدوار بودن به آینده.
15- غنچه خوشبختی در جای تاریک، بی صدا و گودی پنهان شده که بسیار نزدیک به ماست، ولی کمتر از آنجا می گذریم و آن، دل خود ماست.
16- روزی که بشر کاملاً به نادانی خود پی برد، به موفقیت بزرگی دست یافته است؛ زیرا دانش در این دنیا چیزی جز پی بردن به نادانی نیست.
17- وقتی انسان به نادرستی یک نظریه پی برد و آنرا حفظ کرد، دلیل بر حماقت اوست.
18- عدالت انتظار پاداش ندارد، بلکه خود عمل دارای زیبایی و سرور است.
19- در روی زمین سعادتی بالاتر از یک عشق پاک و بادوام متصور نیست.
20- هیچ موجودی در دنیا وجود ندارد که در اثر عشق ورزیدن به یک موجود دیگر، حتی اگر یک عشق پیش پا افتاده و پست هم باشد، اصلاحی در روح خود به عمل نیاورد.
21- وقتی عشقی در کار است، پای عقل می لنگد.
22- هیچ چیز به زیبایی یک قفل بسته نیست؛ البته تا زمانی که کسی نداند چگونه می توان آن را باز کرد.
23- نباید آنقدر در اندیشه فرو رویم که قدرت همه چیز از ما سلب شود؛ چرا که اگر هدف، سلامت اندیشه های ما باشد باید بدانیم که بیشتر اندیشه های نادرست و غلط، در عمل، جبران و اصلاح خواهد شد.
24- تمام چیزهایی که نوابغ آینده خواهند گفت، هم اکنون در وجود من و شما هست؛ منتها باید آنها را پیدا کرد و روی آنها انگشت گذاشت.
25- زندگان، مردگانی هستند که در دوران آسایش به سر می برند.
26- ما انسانها این گونه آفریده شده ایم که اگر بدانیم میلیونها سال در جهان باقی خواهیم ماند، اما قرین اندوه و بدبختی خواهیم بود، راضی شده و حتی شادمان می گردیم. اما اگر بفهمیم که از بین می رویم و در عوض هیچ شکنجه و رنج نخواهیم کشید اندوهگین و مایوس می شویم !!!.
27- هنگام نیکبختی است که باید بیمناک بود؛ هیچ چیز تهدید آمیزتر از سعادت نیست.
28- تنهایی جهنم است، اما این جهنم با مطالعه تبدیل به بهشت می شود.
29- آینده ها بزرگ به نظر می رسند، ولی وقتی که گذشتند، می فهمیم که ناچیز بوده اند.
30- اگر تصمیمی داشته باشید، به زودی موفق خواهید شد؛ زیرا آدمی ساخته افکار خویش است و فردا همان خواهد شد که امروز [ به آن ] می اندیشیده است.
31- فکر شما هر چه باشد، شما همان هستید و محال است که بتوانید از فکر خود بزرگتر شوید و یا از حدود فکر خویش تجاوز نمایید.
32- سرنوشت بشر این است که در تمام عمر زحمت بکشد تا بتواند به زندگی ادامه بدهد و به زندگی ادامه بدهد تا بتواند بمیرد.
33- آن کس که اراده و استقامت دارد، روی شکست را نمی بیند.
34- ما نادان هستیم و شاید تا ابد نادان بمانیم، اما بتدریج چیزهایی می آموزیم که به ما نشان می دهد به درستی نادانیم.
35- آنچه انسان هرگز نخواهد فهمید این است که چگونه در برابر کسی که ما را آفریده و همه چیز ما از اوست، مسئول خواهیم شد و او از ما بازخواست خواهد کرد ؟!؟!؟
36- اگر در اولین قدم، موفقیت نصیب ما می شد، سعی و عمل دیگر مفهومی نداشت.
37- روح کندوست که به زنبور عسل وحی می کند.
38- ما هیچ دلیلی در دست نداریم که بتوانیم وجود فهم و شعور را در سنگ و درخت و غیره منکر بشویم و در این صورت بعید نیست دنیاهایی وجود داشته باشد که در آن، سنگ ها و سایر جمادات مثل ما زندگی کنند و بلکه زندگی فکری آنها از ما بالاتر باشد.
39- ارزش اخلاقی بسته به تعداد وظایفی است که انسان انجام می دهد.
40- آنچه ما به آن مرگ می گوییم، یک زندگی است که هنوز نتوانسته ایم چگونگی آن را درک کنیم.
41- با اینکه دوره عمر ما کوتاه است، دو سوم عمر کوتاه ما در این می گذرد که از کندی مرور زمان ناراضی هستیم و شب و روز در نظرمان بلند جلوه می کند و همواره می خواهیم امروز بگذرد و فردا بیاید. گویی به مرگ وعده داده ایم که تا حد امکان زودتر به ملاقات آن برویم.
42- بدون مرگ، زندگی اهمیت و ارزشی نداشت. زیرا ترس از مرگ است که زندگی را در نظر ما اینقدر لذت بخش و خواستنی جلوه می دهد.
43- به نظر من اگر مرگ در دنیا نبود، بشر به آن محتاج بود و می بایست آن را خلق کند تا از چنگال کسالتهای زندگی رهایی یابد. در حقیقت بسیاری از ما پیش از مردن، مرده هستیم؛ برای اینکه همه چیز خود را از دست داده ایم.
44- تمام اشتباههای ما درباره مرگ ناشی از این است که فکر می کنیم درد و رنجی که ما قبل از مردن می کشیم مربوط به مرگ است. در صورتی که چنین نیست و تمام درد و رنجها مربوط به زندگی است. زندگی موجب درد و رنج می شود و مرگ، پایان دردهاست.
45- زندگان، مردگانی هستند که ایام رهایی شان را در این دنیا می گذرانند.
46- آدم تنها اگر در بهشت هم باشد به او خوش نمی گذرد. اما کسی که به کتاب یا تحقیق علاقه مند است، هنگامی که به مطالعه یا اندیشه درباره محتوای آن کتاب مشغول است، جهنم تنهایی برای او بهترین بهشت هاست.
47- محبت گوهر گرانبهایی است که در برخی از قلبها روی آن خاکستر نشسته است. این پوشش نازک و کوتاه را با تبسم بزدایید تا گوهر گرانبهایی که پنهان است، آشکار شود و با درخشش خود، روح و قلب همگان را روشن سازد.
48- آنچه باعث آزار ما می شود، زندگی است. یک بیمار وقتی بمیرد، تمام دردهایش از بین می رود.
49- وقتی به شعله شمع می دمید و شمع را خاموش می کنید، آن شعله کجا می رود؟ خواهید گفت نیست می شود، ولی چنین چیزی محال است؛ در دنیا یعنی در هستی، هیچ چیز «نیست» نخواهد شد.
50- خیلی دشوار است که انسان [ به این نکته ] پی ببرد که جهان را برای او نیافریده اند.
51- ما باید خیلی خودپسند باشیم اگر تصور کنیم که برجسته ترین موجودات دنیا هستیم. در این دنیا نزدیک به صد میلیارد کهکشان وجود دارد که هر یک از آنها چندین میلیون خورشید دارند که شبیه به ما یا بهتر هستند و هر روز تعدادی از آنها با هم برخورد می کنند و در هیچ جای دنیا کسی برایشان غصه نمی خورد و مجلس ترحیم و یادبود برپا نمی کند.
52- مرگ، پزشک بازپسینی است که هنگام درماندگی پزشکان از درمان، به سراغ بیمار آمده و او را بهبودی ابدی میبخشد.
53- اگر مرگ نبود، زندگی، زندگی نبود.
54- به یاد داشته باشید که شادمانی به اندازه ی غم و غصه واگیردار است. نخستین وظیفه ی افراد شاد این است که دیگران را از شادمانی خود آگاه سازند.
زندگینامه موریس مترلینگ :
موریس پُلیدور ماری برنار مترلینک (به فرانسوی: Maurice Polydore Marie Bernard Maeterlinck) نویسنده، شاعر و فیلسوف بلژیکی بود. وی شاهکار نمایشنامه نویسی خود را به سال ۱۹۰۷ به نام پرنده آبی به قلم کشید که در کمترین مدت به چندین زبان ترجمه گشت. حال دیگر او در اوج شهرت بود و پادشاه بلژیک به وی لقب اشرافی کنت را داده بود و پادشاه انگلستان کاخی را برای وی در آنجا ساخت. او به شیوه سمبولیستها اشعار خود را میسرود و ترجمههایش جزو شاهکارهای جاویدان ادبیات فرانسه محسوب میگردد. مترلینک آثار زیادی از خود به جای گذاشتهاست. وی به سال ۱۹۴۹ در سن ۸۷ سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت.