آیا میدانید: که زمين از حيث بزرگي پنجمين و از حيث فاصله با خورشيد، سومين سياره منظومه شمسي است ؟
logo

غزل شماره 114 حافظ - همای اوج سعادت به دام ما افتد


غزل مورد نظر را انتخاب کنید

ribbon-top
(1)
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد

(2)
حباب وار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد

(3)
شبی که ماه مراد از افق شود طالع
بود که پرتو نوری به بام ما افتد

(4)
به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
کی اتفاق مجال سلام ما افتد

(5)
چو جان فدای لبش شد خیال می‌بستم
که قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتد

(6)
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
کز این شکار فراوان به دام ما افتد

(7)
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد

(8)
ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ
نسیم گلشن جان در مشام ما افتد

ribbon-bottom

معنی ابیات:

اگر تو بر جایگاه و از کنار ما گذر کنی مرغ سعادت هما به دام ما می افتد.
اگر تصویر چهره تو بر جام ما بیفتد مانند ترکیدن حباب آب ، از شادی کلاه خود را به بالا پرتاب خواهم کرد.
(3)آیا می شود آن شبی که ماه مقصود و آرزو از افق سر بر کشیده جهان را روشن می کند پرتوی از نور آن هم به بام ما بتابد.
در حالیکه باد ، اجازه ورود به بار گاه ( سلیمانی ) تو را نمی یابد ، چگونه اجازه ورود و فرصت عرض سلام به ما دست خواهد داد؟
(5) آنگاه که در راه بوسه لبت ، جانم فدا شد ، چنین تصور می کردم که قطره ای از آب آن لعل آبدار در کام ما سرازیر شود .
(6)صورت خیال زلف تو با من گفت که بیهوده جان خود را دستاویز تقرب مساز که از اینگونه شکارها بسیار در دام ما می افتد.
(7) از این درگاه نومیدانه دور مشو، تفالي بزن . شايد كه قرعه بخت و اقبال به نام ما افتد.
(8)هر زمان که حافظ از خاک کوی تو سخن به میان آورد بوی خوشی از باغ جان به مشام ما می رسد .


معنی کلمات:

هما : نام مرغی که خوراکش استخوان است و طبق عقیده قدما بر سرهر کس نشیند آن شخص به سلطنت برسد، مرغ سعادت ، مرغی افسانه یی که در قدیم برای تعیین سلطان به پرواز در می آورده اند وآن مرغ بر سر هر کس می نشست به شاهی برگزید ه می شد ، مرغ همایون .
همای سعادت : اضافه تشبیهی سعادت به هما تشبیه شده.
اوج سعادت : آخرین حد سعادت.
مقام : مکان ، محل اقامت ، جای ایستادن.
حباب وار : ماند حباب روی آب
بود که : امکان داردکه ، باشد که.
ماه مراد : ماه مقصود و آرزو.
بار : اجازه ورود.
مجال : فرصت .
زلال : آب صاف و گوارا ، مجازاً آب زلال عقیق لب.
خیال می بستم : خیال می کردم ، تصور می کردم ، خیال را چنین پرورش می دادم
فال: تفأل زدن ، استخاره گرفتن.
وسیله : دستاویز ، آنچه بواسطه آن تقرب به خیر شود، سبب واسطه.
قرعه : سهم و نصیب.
قرعه دولت : سهم ونصیبی از بخت و اقبال.
دم زند : نفس بکشد ، سخن گوید.
گلشن جان : باغ جان .


توضیحات:

وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن
بحر غزل : مجتّث مثمّن مخبون اصلم
*
این یک غزل به ظاهر عاشقانه ، نمونه یی از سبک غزلسرایی حافظ است از آنجایی که پایه ومیزا ن دانش و معلومات اکتسابی هر شاعر در سبک شعری او اثری به سزا دارد و حافظ در شته علوم دینی و شرعی و ادبی کار کرده و محیط زندگانیش در آن زمان از عالمان و عارفان و شعرا غنی بوده است. او شیوه معلومات دینی ، ادبی ،عرفانی خود را با ذوق لطیف خود به هم آمیخته و برای خود سبکی در غزل می آفریند که بر پایه افکار عمیق حکمی – عرفانی و عاطفی به همراه صنایع شعری از قبیل طنز و ایهام بنا شده است و قابل تقلید نیست و این غزل نمونه قابل ذکری از آنهاست . مضمون بیت دوم این غزل یک شاهکار است که در کمال بلاغت بیان شده و هر خواننده یی را که دست در کار شعر وشاعری داشته باشد به تحسین وا می دارد .


درک اشعار:

تقاضای خویش را بلند بگو تا شاید کسی حرف هایت را بشنود و یا اینکه شکار به دام تو بیافتد یعنی ایکه به مقصد برسی. این فال را هم به این امید باز کرده ای که دولت و شام نصیبت شود. پس آن روز بسیار نزدیک است و تو به بلندترین جای خوشبختی و مقام دست پیدا می کنی.


غزل شماره همای اوج سعادت به دام ما افتد حافظ همای اوج سعادت به دام ما افتد

غزل شماره 115 سعدی , غرل , همای اوج سعادت به دام ما افتد , غزل همای اوج سعادت به دام ما افتد , غزلیات حافظ , غزل حافظ , غزل شماره 115 حافظ - همای اوج سعادت به دام ما افتد
twitter facebook linkedin whatsapp telegram