آیا میدانید: که بدن انسان در هر ثانيه ٠٠٠، ٢،٥٠٠ سلول قرمز خون توليد ميکند ؟
logo

غزل شماره 269 حافظ - دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس


غزل مورد نظر را انتخاب کنید

ribbon-top
(1)
دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس
نسیم روضه شیراز پیک راهت بس

(2)
دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش
که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس

(3)
وگر کمین بگشاید غمی ز گوشه دل
حریم درگه پیر مغان پناهت بس

(4)
به صدر مصطبه بنشین و ساغر می‌نوش
که این قدر ز جهان کسب مال و جاهت بس

(5)
زیادتی مطلب کار بر خود آسان کن
صراحی می لعل و بتی چو ماهت بس

(6)
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس

(7)
هوای مسکن مألوف و عهد یار قدیم
ز رهروان سفرکرده عذرخواهت بس

(8)
به منت دگران خو مکن که در دو جهان
رضای ایزد و انعام پادشاهت بس

(9)
به هیچ ورد دگر نیست حاجت ای حافظ
دعای نیم شب و درس صبحگاهت بس

ribbon-bottom

معنی ابیات:

(۱) ای دل تنها بخت و اقبال که خیر و خوبی تو را می خواهند به عنوان رفیق سفر برای تو بس است و نسیمی که از باغ شیراز می وزد به عنوان قاصد و بدرقه کننده راه تو کافی است.
(۲) ای بینوا! انگاه که به منزل جانان (خانقاه شیخ دادا) رسیدی دیگر آنجا را ترک مکن زیرا سیاحت در عالم معنا در کنج خانقاه او برای تو بس است.
(۳) و اگر غمی از گوشه دلت بیرون تاخته بر تو روی آورد ، حریم آستان پیر مغان (خانقاه دادا) به عنوان پناهگاه برای تو کافی است.
(۴) در آنجا بر بالای سکوی نشیمنگاه بنشین و پیاله یی شراب بنوش و همین اندازه کسب مال و مقام تو را کفایت می کند.
(۵) زیاده طلب مباش و امور زندگی را بر خود آسان گیر. یک تنگ شراب و یک همدم ماهرو برایت بس است.
(۶) سپهر گردون سررشته آرزوها را به نادانان می سپارد. گناه تو همین بس که اهل دانش و فضیلت و علمی.
(۷) تنها همین علاقه ای که که به شهری که با آن الفت داری (شیراز) و عهد و پیمان با دوستان قدیم ، به عنوان عذرخواهی تو در نزد دوستانی که سفر کرده ( و به آنجا برگشته) اند کافی است.
(۸) حافظ به هیچ دعا و ورد دیگری نیاز نداری. همین دعای نیم شب و درس صبحگاهی همیشگی تو را کفایت می کند.
(۹) عادت مکن که زیر بار منت بروی. تنها رضایت خداوند و بخششهای پادشاه (شاه یحیی) تو را کفایت می کند.


معنی کلمات:

بخت نیکخواهت: بخت و اقبال که نیکخواه تو اَند.
روضه: باغ، گلزار.
پیک: قاصد.
کمین گشادن: از نهانگاه بیرون آمدن و بر دشمن تاختن.
حریم: محوطه محفوظ و محترم اطراف امکنه مقدسه، پیرامون حرم.
صدر: سینه، بالا.
مَصطَبه: سکو، تختگاه.
صراحی: تنگ شراب.
زمام: مهار، عنان، افسار، سررشته.
مراد: آرزو، کام، مطلوب.
مألوف: مأنوس، الفت گرفته، خو گرفته، انس گرفته.
خو مکن: عادت مکن.


توضیحات:

وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن
بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم

*
حافظ این غزل را پس از آنکه کوششهای همه جانبه او در تغییر عقیده شاه شجاع و تورانشاه و پافشاری آنها برای رفتن به تبعید، به جایی نمی رسد سروده و همانطور که سیره اوست علی الظاهر خود را بی تفاوت و بی اعتنا جلوه می دهد.
شاعر در بیت مطلع غزل می فرماید: ای دل غصه مخور که سفر غریبانه ای در پیش داری . بخت و اقبال تو که نماینده مقدرات ازلی توست ( و هرچه از دوست می رسد نیکوست) به عنوان رفیق سفر تو را کفایت می کند و نسیم شهر شیراز به عنوان پیک راه تو و آنکه بایستی تو را همراهی کرده و به مقصد رسانده و خبر تو را برگرداند کافی است.
سپس در بیت دوم می گوید: به سفر که رفتی و آنگاه که به منزل جانان رسیدی آنجا را ترک مکن و کنج خانقاه جانان (یعنی خانقاه شیخ تقی الدین محمد دادا که در آن زمان توسط فرزند ارشدش اداره می شد) برای سیر انفس و سلوک معنوی تو کافی است. در اینجا باید به این نکته اشاره شود که پاره ای از شارحین محترم به سبب اینکه درباره ی کلمه (جانان) در بیت دوم دچار اشتباه شده و پی به مقصود شاعر نبرده اند، در معنی بیت اول و دوم این غزل تناقضی حس کرده و آنطور که باید مقصود باطنی حافظ را در نیافته اند.
حافظ به صورت قهر و معترضانه در حال سفر کردن از شیراز به سوی یزد است و مقصود از جانان در بیت دوم همان صاحب خانقاه شیخ داداست و دلیل اینکه شاعر بلافاصله در بیت سوم به منظور رفع سوء تفاهم خواننده ، خودش توضیح داده و می گوید اگر در تبعید غمی به تو روی آور شد (حریم درگه پیرمغان پناهت بس) و منظور او از درگه پیر مغان همان خانقاه شیخ داداست و برای آنکه بدانیم منظور حافظ از پیر مغان و درگه پیرمغان همان شیخ دادا و خانقاه اوست (چرا حافظ به یزد تبعید شد) و ابیات:
در سرای مغان رفته بود و آب زده
نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده
و:
آن روز بر دلم در معنا گشوده شد
کز ساکنان درگه پیر مغان شدم
معطوف می دارد.
شاعر در ابیات چهارم و پنجم و ششم این غزل خود را دلداری و وعده عادت به زندگی در دیار غربت را داده و در بیت هفتم مطلبی را بیان می کند که مفاد آن به گوش بعضی از شارحین محترم ثقیل آمده است. حافظ می گوید به همراهان و سایر همشهریان که به شیراز بر می گردند اگر گفتند چرا شیراز را ترک گفته ای؟ مگر به آنجا علاقه نداری؟ همین اظهار شدت علاقه ای که به وطن مألوف خود شیراز داری و یادآوری عهد و پیمان با دوستان قدیمی ات، به عنوان عذرخواهی و پاسخ مقتضی کفایت می کند.
شاعر در مقطع غزل اشاره به سحرخیزی و دعای نیم شبی و درس صبحگاهی قرآن که از مهمترین برنامه زندگی او بوده کرده و منظورش توکل بر خداست.
بیت نهم را حافظ رندانه به غزل تلفیق و منظور باطنی او این بوده که در شهر یزد لازم نیست که منت دیگران بکشی تسلیم به مقدرات الهی و بخششهای شاه یحیی تو را کفایت می کند و از آن سبب به کلمه شاه تنها اکتفا کرده که رنجشی برای شاه شجاع پیش نیاید.


درک اشعار:

رای بدست آوردن پول و مقام منت دیگران را نکش. اگر خدا بخواهد همه چیز به تو می دهد، بنابراین خدا را شکر کن. خود را با دیگران مقایسه نکن. اگر دیگران مال و مکنت دارند تو هم هنر داری پس دو رنگی نکن. همان باش که هستی. به حاجتت می رسی اگر با خدا و با ایمان باشی.


غزل شماره دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس حافظ دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس

غزل شماره 270 سعدی , غرل , دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس , غزل دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس , غزلیات حافظ , غزل حافظ , غزل شماره 270 حافظ - دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس
twitter facebook linkedin whatsapp telegram