آیا میدانید: که انسان در سال ٣٠٠٠ قد متوسط ٢ متر و ١٢٠ سال عمر و پوست قهوه اي خواهد داشت ؟
logo

غزل شماره 475 حافظ - گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی


غزل مورد نظر را انتخاب کنید

ribbon-top
(1)
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی

(2)
شیرینتر از آنی به شکرخنده که گویم
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی

(3)
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی

(4)
صد بار بگفتی که دهم زان دهنت کام
چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی

(5)
گویی بدهم کامت و جانت بستانم
ترسم ندهی کامم و جانم بستانی

(6)
چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند
بیمار که دیده‌ست بدین سخت کمانی

(7)
چون اشک بیندازیش از دیده مردم
آن را که دمی از نظر خویش برانی

ribbon-bottom

معنی ابیات:

 ١ -مردمان گفتند كه تو در زيبايى يوسف ثانى هستى؛اما چون به دقت نگاه كردم ديدم كه به‌راستى بهتر از او هستى!
 ٢ -اى پادشاه زيبارويان،هنگامى كه به خنده‌هاى شيرين لب مى‌گشايى،دل‌رباتر و جذاب‌تر از آنى كه بگويم تو شيرين روزگار خود هستى![مقصود از شيرين،معشوقه‌ى خسرو پرويز پادشاه‌ساسانى است كه مطابق روايت نظامى(در مثنوى خسرو و شيرين خود)،زيبايى‌اش در اوج كمال بوده‌است.]
 ٣ -دهانت را نمى‌توان به غنچه مانند كرد؛زيرا كه هرگز دهان غنچه به تنگى و كوچكى دهان تو نيست.
4-صد بار گفتى كه از دهان خود كام تو را مى‌دهم؛چرا مانند سوسن آزاده سراپا زبان هستى؟
[يعنى چرا فقط وعده مى‌دهى و عمل نمى‌كنى؟مقصود از سوسن آزاده،سوسن سفيد است كه پنج‌برگ و پنج كاسبرگ دارد و معمولا برگ‌هاى آن را به زبان مانند مى‌كنند.از اين رو به آن سوسن ده‌زبان هم مى‌گويند.«چرا جمله زبانى»ناظر بر همين ويژگى سوسن است.گويى سراپاى سوسن زبان‌است.]
 ۵ -مى‌گويى آرزوى تو را برآورده مى‌كنم و در عوض جانت را مى‌گيرم!مى‌ترسم كه جانم را بستانى‌
اما به آرزويم نرسانى!
6-تير خدنگ چشم بيمار تو،از سپر جان مى‌گذرد.كسى،هرگز بيمارى چنين نيرومند و سخت‌ كمان نديده است![چشم يار را به سبب خمارى آن،به بيمارى مانند كرده و نگاه‌هاى او را به تيرخدنگ و نهايتا جان عاشقان را به سپرى كه اين تير از آن مى‌گذرد.و آن گاه اعجاب كرده است كه‌كدامين بيمار مى‌تواند چنين كمان‌دار و تيرانداز ماهرى باشد؟]
 ٧ -كسى كه تو او را از نظر بيندازى،مانند اشكى كه از چشم فرو مى‌غلتد،از چشم مردم خواهد
افتاد.[از نظر خويش برانى،به كنايه يعنى عنايت و توجه از او برگيرى.و از چشم مردم افتادن،كنايه ازخوار و بى‌مقدار شدن است.در عين حال با كلمه‌ى افتادن بازى زيبايى كرده و به مفهوم دوم آن يعنى‌غلتيدن و فرو افتادن اشك از چشم نيز نظر داشته است.]
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری


معنی کلمات:

معنی لغات برای این غزل وجود ندارد


توضیحات:

جلالی شرحی بر این غزل ندارد


درک اشعار:

حسن و صفات ظاهری و باطنی شما بسیار است. گناه نمی کنید و هر سخنتان به شیرنی شکر است که همه از آن فیض می برند. مرادی دارید که رسیدن به آن را محال می دانید ولی آنقدر مقاوم و پابرا هستید که هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند شما را ناامید کند، پیش کسی گریه نکنید زیرا دشمنانتان شاد می شوند.


غزل شماره گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی حافظ گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی

غزل شماره 476 سعدی , غرل , گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی , غزل گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی , غزلیات حافظ , غزل حافظ , غزل شماره 476 حافظ - گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
twitter facebook linkedin whatsapp telegram