دسته بندی ها
کلیات سعدی / غزلیات سعدی
سعدی شیرازی
مشرف الدین مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی شاعر و نویسنده بزرگ قرن هفتم هجری قمری بین سالهای ۶۰۰ تا ۶۱۵ هجری در شیراز متولد شد. در جوانی به مدرسه نظامیه بغداد رفت و به تحصیل ادب، تفسیر، فقه، کلام و حکمت پرداخت. سپس به شام، مراکش، حبشه و حجاز سفر کرد و پس از بازگشت به شیراز، به تألیف شاهکارهای خود دست زد و بوستان و گلستان را تألیف کرد. علاوه بر این دو کتاب، از سعدی قصاید، غزلیات، قطعات، ترجیع بند، رباعیات و مقالات و قصاید عربی نیز به جا مانده که در کلیات وی جمعآوری شدهاند. وی بین سالهای ۶۹۰ تا ۶۹۴ هجری در شیراز درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.
غزل شماره 1: اول دفتر به نام ايزد دانا
غزل شماره 2: اي نفس خرم باد صبا
غزل شماره 3: روي تو خوش مي نمايد آينه ما
غزل شماره 4: اگر تو فارغي از حال دوستان يارا
غزل شماره 5: شب فراق نخواهم دواج ديبا را
غزل شماره 6: پيش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
غزل شماره 7: مشتاقي و صبوري از حد گذشت يارا
غزل شماره 8: ز اندازه بيرون تشنه ام ساقي بيار آن آب را
غزل شماره 9: گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
غزل شماره 10: با جواني سرخوشست اين پير بي تدبير را
غزل شماره 11: وقت طرب خوش يافتم آن دلبر طناز را
غزل شماره 12: دوست مي دارم من اين ناليدن دلسوز را
غزل شماره 13: وه که گر من بازبينم روي يار خويش را
غزل شماره 14: امشب سبکتر مي زنند اين طبل بي هنگام را
غزل شماره 15: برخيز تا يک سو نهيم اين دلق ازرق فام را
غزل شماره 16: تا بود بار غمت بر دل بي هوش مرا
غزل شماره 17: چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
غزل شماره 18: ساقي بده آن کوزه ياقوت روان را
غزل شماره 19: کمان سخت که داد آن لطيف بازو را
غزل شماره 20: لاابالي چه کند دفتر دانايي را
غزل شماره 21: تفاوتي نکند قدر پادشايي را
غزل شماره 22: من بدين خوبي و زيبايي نديدم روي را
غزل شماره 23: رفتيم اگر ملول شدي از نشست ما
غزل شماره 24: وقتي دل سودايي مي رفت به بستان ها
غزل شماره 25: اگر تو برفکني در ميان شهر نقاب
غزل شماره 26: ما را همه شب نمي برد خواب
غزل شماره 27: ماه رويا روي خوب از من متاب
غزل شماره 28: سرمست درآمد از خرابات
غزل شماره 29: متناسبند و موزون حرکات دلفريبت
غزل شماره 30: هر که خصم اندر او کمند انداخت
غزل شماره 31: چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
غزل شماره 32: معلمت همه شوخي و دلبري آموخت
غزل شماره 33: کهن شود همه کس را به روزگار ارادت
غزل شماره 34: دل هر که صيد کردي نکشد سر از کمندت
غزل شماره 35: دوست دارم که بپوشي رخ همچون قمرت
غزل شماره 36: بنده وار آمدم به زنهارت
غزل شماره 37: مپندار از لب شيرين عبارت
غزل شماره 38: چه دل ها بردي اي ساقي به ساق فتنه انگيزت
غزل شماره 39: بي تو حرامست به خلوت نشست
غزل شماره 40: چنان به موي تو آشفته ام به بوي تو مست
غزل شماره 41: دير آمدي اي نگار سرمست
غزل شماره 42: نشايد گفتن آن کس را دلي هست
غزل شماره 43: اگر مراد تو اي دوست بي مرادي ماست
غزل شماره 44: بوي گل و بانگ مرغ برخاست
غزل شماره 45: خوش مي رود اين پسر که برخاست
غزل شماره 46: ديگر نشنيديم چنين فتنه که برخاست
غزل شماره 47: سلسله موي دوست حلقه دام بلاست
غزل شماره 48: صبر کن اي دل که صبر سيرت اهل صفاست
غزل شماره 49: خرم آن بقعه که آرامگه يار آن جاست
غزل شماره 50: عشق ورزيدم و عقلم به ملامت برخاست
غزل شماره 51: آن نه زلفست و بناگوش که روزست و شب ست
غزل شماره 52: آن ماه دوهفته در نقابست
غزل شماره 53: ديدار تو حل مشکلاتست
غزل شماره 54: سرو چمن پيش اعتدال تو پستست
غزل شماره 55: مجنون عشق را دگر امروز حالتست
غزل شماره 56: اي کاب زندگاني من در دهان توست
غزل شماره 57: هر صبحدم نسيم گل از بوستان توست
غزل شماره 58: اتفاقم به سر کوي کسي افتادست
غزل شماره 59: اين تويي يا سرو بستاني به رفتار آمدست
غزل شماره 60: شب فراق که داند که تا سحر چندست
غزل شماره 61: افسوس بر آن ديده که روي تو نديدست
غزل شماره 62: اي لعبت خندان لب لعلت که مزيدست
غزل شماره 63: از هر چه مي رود سخن دوست خوشترست
غزل شماره 64: اين بوي روح پرور از آن خوي دلبرست
غزل شماره 65: عيب ياران و دوستان هنرست
غزل شماره 66: هر کسي را نتوان گفت که صاحب نظرست
غزل شماره 67: فرياد من از فراق يارست
غزل شماره 68: چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست
غزل شماره 69: عشرت خوشست و بر طرف جوي خوشترست
غزل شماره 70: اي که از سرو روان قد تو چالاکترست
غزل شماره 71: دلي که عاشق و صابر بود مگر سنگست
غزل شماره 72: پاي سرو بوستاني در گلست
غزل شماره 73: ديده از ديدار خوبان برگرفتن مشکلست
غزل شماره 74: شراب از دست خوبان سلسبيلست
غزل شماره 75: کارم چو زلف يار پريشان و درهمست
غزل شماره 76: يارا بهشت صحبت ياران همدمست
غزل شماره 77: بر من که صبوحي زده ام خرقه حرامست
غزل شماره 78: امشب به راستي شب ما روز روشنست
غزل شماره 79: اين باد بهار بوستانست
غزل شماره 80: اين خط شريف از آن بنانست
غزل شماره 81: چه رويست آن که پيش کاروانست
غزل شماره 82: هزار سختي اگر بر من آيد آسانست
غزل شماره 83: مگر نسيم سحر بوي زلف يار منست
غزل شماره 84: ز من مپرس که در دست او دلت چونست
غزل شماره 85: با همه مهر و با منش کينست
غزل شماره 86: بخت جوان دارد آن که با تو قرينست
غزل شماره 87: گر کسي سرو شنيدست که رفتست اينست
غزل شماره 88: با خردمندي و خوبي پارسا و نيک خوست
غزل شماره 89: بتا هلاک شود دوست در محبت دوست
غزل شماره 90: سرمست درآمد از درم دوست
غزل شماره 91: سفر دراز نباشد به پاي طالب دوست
غزل شماره 92: کس به چشم در نمي آيد که گويم مثل اوست
غزل شماره 93: يار من آن که لطف خداوند يار اوست
غزل شماره 94: خورشيد زير سايه زلف چو شام اوست
غزل شماره 95: آن که دل من چو گوي در خم چوگان اوست
غزل شماره 96: ز هر چه هست گزيرست و ناگزير از دوست
غزل شماره 97: صبحي مبارکست نظر بر جمال دوست
غزل شماره 98: گفتم مگر به خواب ببينم خيال دوست
غزل شماره 99: صبح مي خندد و من گريه کنان از غم دوست
غزل شماره 100: اين مطرب از کجاست که برگفت نام دوست
غزل شماره 101: اي پيک پي خجسته که داري نشان دوست
غزل شماره 102: تا دست ها کمر نکني بر ميان دوست
غزل شماره 103: ز حد گذشت جدايي ميان ما اي دوست
غزل شماره 104: مرا تو غايت مقصودي از جهان اي دوست
غزل شماره 105: آب حيات منست خاک سر کوي دوست
غزل شماره 106: شادي به روزگار گدايان کوي دوست
غزل شماره 107: صبحدم خاکي به صحرا برد باد از کوي دوست
غزل شماره 108: مرا خود با تو چيزي در ميان هست
غزل شماره 109: بيا بيا که مرا با تو ماجرايي هست
غزل شماره 110: هر چه در روي تو گويند به زيبايي هست
غزل شماره 111: مشنو اي دوست که غير از تو مرا ياري هست
غزل شماره 112: زهي رفيق که با چون تو سروبالاييست
غزل شماره 113: مرا از آن چه که بيرون شهر صحراييست
غزل شماره 114: درديست درد عشق که هيچش طبيب نيست
غزل شماره 115: کيست آن کش سر پيوند تو در خاطر نيست
غزل شماره 116: گر صبر دل از تو هست و گر نيست
غزل شماره 117: اي که گفتي هيچ مشکل چون فراق يار نيست
غزل شماره 118: جان ندارد هر که جانانيش نيست
غزل شماره 119: هر چه خواهي کن که ما را با تو روي جنگ نيست
غزل شماره 120: خبرت هست که بي روي تو آرامم نيست
غزل شماره 121: با فراقت چند سازم برگ تنهاييم نيست
غزل شماره 122: در من اين هست که صبرم ز نکورويان نيست
غزل شماره 123: در من اين هست که صبرم ز نکورويان نيست
غزل شماره 124: روز وصلم قرار ديدن نيست
غزل شماره 125: کس ندانم که در اين شهر گرفتار تو نيست
غزل شماره 126: نه خود اندر زمين نظير تو نيست
غزل شماره 127: دل نماندست که گوي خم چوگان تو نيست
غزل شماره 128: چو ترک دلبر من شاهدي به شنگي نيست
غزل شماره 129: خسرو آنست که در صحبت او شيرينيست
غزل شماره 130: دوش دور از رويت اي جان جانم از غم تاب داشت
غزل شماره 131: دوشم آن سنگ دل پريشان داشت
غزل شماره 132: چو ابر زلف تو پيرامن قمر مي گشت
غزل شماره 133: خيال روي توام دوش در نظر مي گشت
غزل شماره 134: دلي که ديد که پيرامن خطر مي گشت
غزل شماره 135: آن را که ميسر نشود صبر و قناعت
غزل شماره 136: اي ديدنت آسايش و خنديدنت آفت
غزل شماره 137: کيست آن لعبت خندان که پري وار برفت
غزل شماره 138: عشق در دل ماند و يار از دست رفت
غزل شماره 139: دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
غزل شماره 140: چشمت چو تيغ غمزه خون خوار برگرفت
غزل شماره 141: هر که دلارام ديد از دلش آرام رفت
غزل شماره 142: اي کسوت زيبايي بر قامت چالاکت
غزل شماره 143: اين که تو داري قيامتست نه قامت
غزل شماره 144: اي که رحمت مي نيايد بر منت
غزل شماره 145: آفرين خداي بر جانت
غزل شماره 146: اي جان خردمندان گوي خم چوگانت
غزل شماره 147: جان و تنم اي دوست فداي تن و جانت
غزل شماره 148: چو نيست راه برون آمدن ز ميدانت
غزل شماره 149: چه لطيفست قبا بر تن چون سرو روانت
غزل شماره 150: خوش مي روي به تنها تن ها فداي جانت
غزل شماره 151: گر جان طلبي فداي جانت
غزل شماره 152: بيا که نوبت صلحست و دوستي و عنايت
غزل شماره 153: سر تسليم نهاديم به حکم و رايت
غزل شماره 154: جان من جان من فداي تو باد
غزل شماره 155: زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
غزل شماره 156: فرهاد را چو بر رخ شيرين نظر فتاد
غزل شماره 157: پيش رويت قمر نمي تابد
غزل شماره 158: مويت رها مکن که چنين بر هم اوفتد
غزل شماره 159: نه آن شبست که کس در ميان ما گنجد
غزل شماره 160: حديث عشق به طومار در نمي گنجد
غزل شماره 161: کس اين کند که ز يار و ديار برگردد
غزل شماره 162: طرفه مي دارند ياران صبر من بر داغ و درد
غزل شماره 163: هر که مي با تو خورد عربده کرد
غزل شماره 164: ديدار يار غايب داني چه ذوق دارد
غزل شماره 165: که مي رود به شفاعت که دوست بازآرد
غزل شماره 166: هر که چيزي دوست دارد جان و دل بر وي گمارد
غزل شماره 167: گر از جفاي تو روزي دلم بيازارد
غزل شماره 168: کس اين کند که دل از يار خويش بردارد
غزل شماره 169: تو را ز حال پريشان ما چه غم دارد
غزل شماره 170: غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد
غزل شماره 171: مگر نسيم سحر بوي يار من دارد
غزل شماره 172: هر آن ناظر که منظوري ندارد
غزل شماره 173: آن که بر نسترن از غاليه خالي دارد
غزل شماره 174: آن شکرخنده که پرنوش دهاني دارد
غزل شماره 175: بازت ندانم از سر پيمان ما که برد
غزل شماره 176: آن کيست کاندر رفتنش صبر از دل ما مي برد
غزل شماره 177: هر گه که بر من آن بت عيار بگذرد
غزل شماره 178: کيست آن فتنه که با تير و کمان مي گذرد
غزل شماره 179: کيست آن ماه منور که چنين مي گذرد
غزل شماره 180: انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد
غزل شماره 181: باد آمد و بوي عنبر آورد
غزل شماره 182: زنده شود هر که پيش دوست بميرد
غزل شماره 183: کدام چاره سگالم که با تو درگيرد
غزل شماره 184: دلم دل از هوس يار بر نمي گيرد
غزل شماره 185: کسي به عيب من از خويشتن نپردازد
غزل شماره 186: بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد
غزل شماره 187: هشيار کسي بايد کز عشق بپرهيزد
غزل شماره 188: به حديث درنيايي که لبت شکر نريزد
غزل شماره 189: آه اگر دست دل من به تمنا نرسد
غزل شماره 190: از اين تعلق بيهوده تا به من چه رسد
غزل شماره 191: کي برست اين گل خندان و چنين زيبا شد
غزل شماره 192: گر آن مراد شبي در کنار ما باشد
غزل شماره 193: شورش بلبلان سحر باشد
غزل شماره 194: شب عاشقان بي دل چه شبي دراز باشد
غزل شماره 195: از تو دل برنکنم تا دل و جانم باشد
غزل شماره 196: سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد
غزل شماره 197: نظر خداي بينان طلب هوا نباشد
غزل شماره 198: با کاروان مصري چندين شکر نباشد
غزل شماره 199: تا حال منت خبر نباشد
غزل شماره 200: چه کسي که هيچ کس را به تو بر نظر نباشد
غزل شماره 201: آن به که نظر باشد و گفتار نباشد
غزل شماره 202: جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد
غزل شماره 203: تو را ناديدن ما غم نباشد
غزل شماره 204: گر گويمت که سروي سرو اين چنين نباشد
غزل شماره 205: اگر سروي به بالاي تو باشد
غزل شماره 206: در پاي تو افتادن شايسته دمي باشد
غزل شماره 207: تو را خود يک زمان با ما سر صحرا نمي باشد
غزل شماره 208: مرا به عاقبت اين شوخ سيمتن بکشد
غزل شماره 209: تا کي اي دلبر دل من بار تنهايي کشد
غزل شماره 210: خواب خوش من اي پسر دستخوش خيال شد
غزل شماره 211: امروز در فراق تو ديگر به شام شد
غزل شماره 212: هر که شيريني فروشد مشتري بر وي بجوشد
غزل شماره 213: دوش بي روي تو آتش به سرم بر مي شد
غزل شماره 214: سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
غزل شماره 215: ساعتي کز درم آن سرو روان بازآمد
غزل شماره 216: روز برآمد بلند اي پسر هوشمند
غزل شماره 217: آن را که غمي چون غم من نيست چه داند
غزل شماره 218: آن سرو که گويند به بالاي تو ماند
غزل شماره 219: کسي که روي تو ديدست حال من داند
غزل شماره 220: دلم خيال تو را ره نماي مي داند
غزل شماره 221: مجلس ما دگر امروز به بستان ماند
غزل شماره 222: حسن تو دايم بدين قرار نماند
غزل شماره 223: عيب جويانم حکايت پيش جانان گفته اند
غزل شماره 224: گلبنان پيرايه بر خود کرده اند
غزل شماره 225: اينان مگر ز رحمت محض آفريده اند
غزل شماره 226: درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
غزل شماره 227: آخر اي سنگ دل سيم زنخدان تا چند
غزل شماره 228: کاروان مي رود و بار سفر مي بندند
غزل شماره 229: پيش رويت دگران صورت بر ديوارند
غزل شماره 230: شايد اين طلعت ميمون که به فالش دارند
غزل شماره 231: تو آن نه اي که دل از صحبت تو برگيرند
غزل شماره 232: دو چشم مست تو کز خواب صبح برخيزند
غزل شماره 233: روندگان مقيم از بلا نپرهيزند
غزل شماره 234: آفتاب از کوه سر بر مي زند
غزل شماره 235: بلبلي بي دل نوايي مي زند
غزل شماره 236: توانگران که به جنب سراي درويشند
غزل شماره 237: يار بايد که هر چه يار کند
غزل شماره 238: بخرام بالله تا صبا بيخ صنوبر برکند
غزل شماره 239: کسي که روي تو بيند نگه به کس نکند
غزل شماره 240: چه کند بنده که بر جور تحمل نکند
غزل شماره 241: ميل بين کان سروبالا مي کند
غزل شماره 242: سرو بلند بين که چه رفتار مي کند
غزل شماره 243: زلف او بر رخ چو جولان مي کند
غزل شماره 244: يار با ما بي وفايي مي کند
غزل شماره 245: هر که بي او زندگاني مي کند
غزل شماره 246: دلبرا پيش وجودت همه خوبان عدمند
غزل شماره 247: با دوست باش گر همه آفاق دشمنند
غزل شماره 248: شوخي مکن اي يار که صاحب نظرانند
غزل شماره 249: اين جا شکري هست که چندين مگسانند
غزل شماره 250: خوبرويان جفاپيشه وفا نيز کنند
غزل شماره 251: اگر تو برشکني دوستان سلام کنند
غزل شماره 252: نشايد که خوبان به صحرا روند
غزل شماره 253: به بوي آن که شبي در حرم بياسايند
غزل شماره 254: اختراني که به شب در نظر ما آيند
غزل شماره 255: تو را سماع نباشد که سوز عشق نبود
غزل شماره 256: نفسي وقت بهارم هوس صحرا بود
غزل شماره 257: از دست دوست هر چه ستاني شکر بود
غزل شماره 258: مرا راحت از زندگي دوش بود
غزل شماره 259: ناچار هر که صاحب روي نکو بود
غزل شماره 260: من چه در پاي تو ريزم که خوراي تو بود
غزل شماره 261: يا رب شب دوشين چه مبارک سحري بود
غزل شماره 262: عيبي نباشد از تو که بر ما جفا رود
غزل شماره 263: گفتمش سير ببينم مگر از دل برود
غزل شماره 264: هر که مجموع نباشد به تماشا نرود
غزل شماره 265: هر که را باغچه اي هست به بستان نرود
غزل شماره 266: در من اين عيب قديمست و به در مي نرود
غزل شماره 267: سروبالايي به صحرا مي رود
غزل شماره 268: اي ساربان آهسته رو کآرام جانم مي رود
غزل شماره 269: آن که مرا آرزوست دير ميسر شود
غزل شماره 270: هر لحظه در برم دل از انديشه خون شود
غزل شماره 271: بخت اين کند که راي تو با ما يکي شود
غزل شماره 272: آن که نقشي ديگرش جايي مصور مي شود
غزل شماره 273: هفته اي مي رود از عمر و به ده روز کشيد
غزل شماره 274: چه سروست آن که بالا مي نمايد
غزل شماره 275: نگفتم روزه بسياري نپايد
غزل شماره 276: به حسن دلبر من هيچ در نمي بايد
غزل شماره 277: بخت بازآيد از آن در که يکي چون درآيد
غزل شماره 278: سروي چو تو مي بايد تا باغ بيارايد
غزل شماره 279: فراق را دلي از سنگ سختتر بايد
غزل شماره 280: مرو به خواب که خوابت ز چشم بربايد
غزل شماره 281: اميدوار چنانم که کار بسته برآيد
غزل شماره 282: مرا چو آرزوي روي آن نگار آيد
غزل شماره 283: سرمست اگر درآيي عالم به هم برآيد
غزل شماره 284: به کوي لاله رخان هر که عشقباز آيد
غزل شماره 285: کارواني شکر از مصر به شيراز آيد
غزل شماره 286: اگر آن عهدشکن با سر ميثاق آيد
غزل شماره 287: نه چندان آرزومندم که وصفش در بيان آيد
غزل شماره 288: که برگذشت که بوي عبير مي آيد
غزل شماره 289: آن نه عشقست که از دل به دهان مي آيد
غزل شماره 290: تو را سريست که با ما فرو نمي آيد
غزل شماره 291: آنک از جنت فردوس يکي مي آيد
غزل شماره 292: شيرين دهان آن بت عيار بنگريد
غزل شماره 293: آفتابست آن پري رخ يا ملايک يا بشر
غزل شماره 294: آمد گه آن که بوي گلزار
غزل شماره 295: خفتن عاشق يکيست بر سر ديبا و خار
غزل شماره 296: دولت جان پرورست صحبت آموزگار
غزل شماره 297: زنده کدامست بر هوشيار
غزل شماره 298: شرطست جفا کشيدن از يار
غزل شماره 299: اي صبر پاي دار که پيمان شکست يار
غزل شماره 300: يار آن بود که صبر کند بر جفاي يار
غزل شماره 301: هر شب انديشه ديگر کنم و راي دگر
غزل شماره 302: به فلک مي رسد از روي چو خورشيد تو نور
غزل شماره 303: پروانه نمي شکيبد از دور
غزل شماره 304: آن کيست که مي رود به نخجير
غزل شماره 305: از همه باشد به حقيقت گزير
غزل شماره 306: اي پسر دلربا وي قمر دلپذير
غزل شماره 307: دل برگرفتي از برم اي دوست دست گير
غزل شماره 308: فتنه ام بر زلف و بالاي تو اي بدر منير
غزل شماره 309: ما در اين شهر غريبيم و در اين ملک فقير
غزل شماره 310: اي به خلق از جهانيان ممتاز
غزل شماره 311: متقلب درون جامه ناز
غزل شماره 312: بزرگ دولت آن کز درش تو آيي باز
غزل شماره 313: برآمد باد صبح و بوي نوروز
غزل شماره 314: مبارکتر شب و خرمترين روز
غزل شماره 315: پيوند روح مي کند اين باد مشک بيز
غزل شماره 316: ساقي سيمتن چه خسبي خيز
غزل شماره 317: بوي بهار آمد بنال اي بلبل شيرين نفس
غزل شماره 318: امشب مگر به وقت نمي خواند اين خروس
غزل شماره 319: هر که بي دوست مي برد خوابش
غزل شماره 320: ياري به دست کن که به اميد راحتش
غزل شماره 321: آن که هلاک من همي خواهد و من سلامتش
غزل شماره 322: خجلست سرو بستان بر قامت بلندش
غزل شماره 323: هر که نازک بود تن يارش
غزل شماره 324: هر که نامهربان بود يارش
غزل شماره 325: کس نديدست به شيريني و لطف و نازش
غزل شماره 326: دست به جان نمي رسد تا به تو برفشانمش
غزل شماره 327: چون برآمد ماه روي از مطلع پيراهنش
غزل شماره 328: رها نمي کند ايام در کنار منش
غزل شماره 329: خوشست درد که باشد اميد درمانش
غزل شماره 330: زينهار از دهان خندانش
غزل شماره 331: هر که هست التفات بر جانش
غزل شماره 332: هر که سوداي تو دارد چه غم از هر که جهانش
غزل شماره 333: خطا کردي به قول دشمنان گوش
غزل شماره 334: قيامت باشد آن قامت در آغوش
غزل شماره 335: يکي را دست حسرت بر بناگوش
غزل شماره 336: رفتي و نمي شوي فراموش
غزل شماره 337: گر يکي از عشق برآرد خروش
غزل شماره 338: دلي که ديد که غايب شدست از اين درويش
غزل شماره 339: گردن افراشته ام بر فلک از طالع خويش
غزل شماره 340: هر کسي را هوسي در سر و کاري در پيش
غزل شماره 341: گرم قبول کني ور براني از بر خويش
غزل شماره 342: يار بيگانه نگيرد هر که دارد يار خويش
غزل شماره 343: به عمر خويش نديدم شبي که مرغ دلم
غزل شماره 344: ساقي بده آن شراب گلرنگ
غزل شماره 345: گرم بازآمدي محبوب سيم اندام سنگين دل
غزل شماره 346: مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل
غزل شماره 347: جزاي آن که نگفتيم شکر روز وصال
غزل شماره 348: چشم خدا بر تو اي بديع شمايل
غزل شماره 349: بي دل گمان مبر که نصيحت کند قبول
غزل شماره 350: من ايستاده ام اينک به خدمتت مشغول
غزل شماره 351: نشسته بودم و خاطر به خويشتن مشغول
غزل شماره 352: جانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم
غزل شماره 353: رفيق مهربان و يار همدم
غزل شماره 354: وقت ها يک دم برآسودي تنم
غزل شماره 355: انتبه قبل السحر يا ذالمنام
غزل شماره 356: چو بلبل سحري برگرفت نوبت بام
غزل شماره 357: حکايت از لب شيرين دهان سيم اندام
غزل شماره 358: زهي سعادت من کم تو آمدي به سلام
غزل شماره 359: ساقيا مي ده که مرغ صبح بام
غزل شماره 360: شمع بخواهد نشست بازنشين اي غلام
غزل شماره 361: ماه چنين کس نديد خوش سخن و کش خرام
غزل شماره 362: مرا دو ديده به راه و دو گوش بر پيغام
غزل شماره 363: روزگاريست که سودازده روي توام
غزل شماره 364: من اندر خود نمي يابم که روي از دوست برتابم
غزل شماره 365: به خاک پاي عزيزت که عهد نشکستم
غزل شماره 366: گو خلق بدانند که من عاشق و مستم
غزل شماره 367: من خود اي ساقي از اين شوق که دارم مستم
غزل شماره 368: دل پيش تو و ديده به جاي دگرستم
غزل شماره 369: چو تو آمدي مرا بس که حديث خويش گفتم
غزل شماره 370: من همان روز که آن خال بديدم گفتم
غزل شماره 371: من از آن روز که دربند توام آزادم
غزل شماره 372: عشقبازي نه من آخر به جهان آوردم
غزل شماره 373: هزار عهد کردم که گرد عشق نگردم
غزل شماره 374: از در درآمدي و من از خود به درشدم
غزل شماره 375: چنان در قيد مهرت پاي بندم
غزل شماره 376: خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم
غزل شماره 377: شکست عهد مودت نگار دلبندم
غزل شماره 378: من با تو نه مرد پنجه بودم
غزل شماره 379: آمدي وه که چه مشتاق و پريشان بودم
غزل شماره 380: عهد بشکستي و من بر سر پيمان بودم
غزل شماره 381: دو هفته مي گذرد کان مه دوهفته نديدم
غزل شماره 382: من چون تو به دلبري نديدم
غزل شماره 383: مي روم وز سر حسرت به قفا مي نگرم
غزل شماره 384: نرفت تا تو برفتي خيالت از نظرم
غزل شماره 385: يک امشبي که در آغوش شاهد شکرم
غزل شماره 386: شب دراز به اميد صبح بيدارم
غزل شماره 387: من آن نيم که دل از مهر دوست بردارم
غزل شماره 388: منم اين بي تو که پرواي تماشا دارم
غزل شماره 389: باز از شراب دوشين در سر خمار دارم
غزل شماره 390: نه دسترسي به يار دارم
غزل شماره 391: من اگر نظر حرامست بسي گناه دارم
غزل شماره 392: من دوست مي دارم جفا کز دست جانان مي برم
غزل شماره 393: گر به رخسار چو ماهت صنما مي نگرم
غزل شماره 394: به خدا اگر بميرم که دل از تو برنگيرم
غزل شماره 395: گر من ز محبتت بميرم
غزل شماره 396: من اين طمع نکنم کز تو کام برگيرم
غزل شماره 397: از تو با مصلحت خويش نمي پردازم
غزل شماره 398: نظر از مدعيان بر تو نمي اندازم
غزل شماره 399: خنک آن روز که در پاي تو جان اندازم
غزل شماره 400: وه که در عشق چنان مي سوزم
غزل شماره 401: يک روز به شيدايي در زلف تو آويزم
غزل شماره 402: من بي مايه که باشم که خريدار تو باشم
غزل شماره 403: در آن نفس که بميرم در آرزوي تو باشم
غزل شماره 404: غم زمانه خورم يا فراق يار کشم
غزل شماره 405: هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
غزل شماره 406: بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم
غزل شماره 407: تا تو به خاطر مني کس نگذشت بر دلم
غزل شماره 408: امروز مبارکست فالم
غزل شماره 409: تا خبر دارم از او بي خبر از خويشتنم
غزل شماره 410: چشم که بر تو مي کنم چشم حسود مي کنم
غزل شماره 411: گر تيغ برکشد که محبان همي زنم
غزل شماره 412: آن دوست که من دارم وان يار که من دانم
غزل شماره 413: آن نه رويست که من وصف جمالش دانم
غزل شماره 414: اگر دستم رسد روزي که انصاف از تو بستانم
غزل شماره 415: اي مرهم ريش و مونس جانم
غزل شماره 416: بس که در منظر تو حيرانم
غزل شماره 417: سخن عشق تو بي آن که برآيد به زبانم
غزل شماره 418: گر دست دهد هزار جانم
غزل شماره 419: مرا تا نقره باشد مي فشانم
غزل شماره 420: ما همه چشميم و تو نور اي صنم
غزل شماره 421: چون من به نفس خويشتن اين کار مي کنم
غزل شماره 422: آن کس که از او صبر محالست و سکونم
غزل شماره 423: ز دستم بر نمي خيزد که يک دم بي تو بنشينم
غزل شماره 424: من از تو صبر ندارم که بي تو بنشينم
غزل شماره 425: منم يا رب در اين دولت که روي يار مي بينم
غزل شماره 426: دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمي بينم
غزل شماره 427: من از اين جا به ملامت نروم
غزل شماره 428: نه از چينم حکايت کن نه از روم
غزل شماره 429: تو مپندار کز اين در به ملامت بروم
غزل شماره 430: به تو مشغول و با تو همراهم
غزل شماره 431: امشب آن نيست که در خواب رود چشم نديم
غزل شماره 432: ما دگر کس نگرفتيم به جاي تو نديم
غزل شماره 433: ما به روي دوستان از بوستان آسوده ايم
غزل شماره 434: ما در خلوت به روي خلق ببستيم
غزل شماره 435: اي سروبالاي سهي کز صورت حال آگهي
غزل شماره 436: عمرها در پي مقصود به جان گرديديم
غزل شماره 437: بگذار تا مقابل روي تو بگذريم
غزل شماره 438: ما دل دوستان به جان بخريم
غزل شماره 439: ما گدايان خيل سلطانيم
غزل شماره 440: کاش کان دلبر عيار که من کشته اويم
غزل شماره 441: عهد کرديم که بي دوست به صحرا نرويم
غزل شماره 442: گر غصه روزگار گويم
غزل شماره 443: بکن چندان که خواهي جور بر من
غزل شماره 444: يا رب آن رويست يا برگ سمن
غزل شماره 445: در وصف نيايد که چه شيرين دهنست آن
غزل شماره 446: اي کودک خوبروي حيران
غزل شماره 447: برخيز که مي رود زمستان
غزل شماره 448: خوشا و خرما وقت حبيبان
غزل شماره 449: چه خوشست بوي عشق از نفس نيازمندان
غزل شماره 450: بگذار تا بگرييم چون ابر در بهاران
غزل شماره 451: دو چشم مست ميگونت ببرد آرام هشياران
غزل شماره 452: فراق دوستانش باد و ياران
غزل شماره 453: سخت به ذوق مي دهد باد ز بوستان نشان
غزل شماره 454: ديگر به کجا مي رود اين سرو خرامان
غزل شماره 455: خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
غزل شماره 456: ما نتوانيم و عشق پنجه درانداختن
غزل شماره 457: چند بشايد به صبر ديده فرودوختن
غزل شماره 458: گر متصور شدي با تو درآميختن
غزل شماره 459: نبايستي هم اول مهر بستن
غزل شماره 460: خلاف دوستي کردن به ترک دوستان گفتن
غزل شماره 461: سهل باشد به ترک جان گفتن
غزل شماره 462: طوطي نگويد از تو دلاويزتر سخن
غزل شماره 463: چه خوش بود دو دلارام دست در گردن
غزل شماره 464: دست با سرو روان چون نرسد در گردن
غزل شماره 465: ميان باغ حرامست بي تو گرديدن
غزل شماره 466: تا کي اي جان اثر وصل تو نتوان ديدن
غزل شماره 467: آخر نگهي به سوي ما کن
غزل شماره 468: چشم اگر با دوست داري گوش با دشمن مکن
غزل شماره 469: گواهي امينست بر درد من
غزل شماره 470: اي روي تو راحت دل من
غزل شماره 471: وه که جدا نمي شود نقش تو از خيال من
غزل شماره 472: اي به ديدار تو روشن چشم عالم بين من
غزل شماره 473: دي به چمن برگذشت سرو سخنگوي من
غزل شماره 474: نشان بخت بلندست و طالع ميمون
غزل شماره 475: بهست آن يا زنخ يا سيب سيمين
غزل شماره 476: صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از يمين
غزل شماره 477: چه روي و موي و بناگوش و خط و خالست اين
غزل شماره 478: اي چشم تو دلفريب و جادو
غزل شماره 479: من از دست کمانداران ابرو
غزل شماره 480: گفتم به عقل پاي برآرم ز بند او
غزل شماره 481: صيد بيابان عشق چون بخورد تير او
غزل شماره 482: هر که به خويشتن رود ره نبرد به سوي او
غزل شماره 483: راستي گويم به سروي ماند اين بالاي تو
غزل شماره 484: بيا که در غم عشقت مشوشم بي تو
غزل شماره 485: اي طراوت برده از فردوس اعلا روي تو
غزل شماره 486: آن سرو ناز بين که چه خوش مي رود به راه
غزل شماره 487: پنجه با ساعد سيمين که نيندازي به
غزل شماره 488: اي که شمشير جفا بر سر ما آخته اي
غزل شماره 489: اي رخ چون آينه افروخته
غزل شماره 490: اي که ز ديده غايبي در دل ما نشسته اي
غزل شماره 491: حناست آن که ناخن دلبند رشته اي
غزل شماره 492: اي باغ حسن چون تو نهالي نيافته
غزل شماره 493: سرمست بتي لطيف ساده
غزل شماره 494: اي يار جفاکرده پيوندبريده
غزل شماره 495: مي برزند ز مشرق شمع فلک زبانه
غزل شماره 496: اي صورتت ز گوهر معني خزينه اي
غزل شماره 497: خلاف سرو را روزي خرامان سوي بستان آي
غزل شماره 498: قيمت گل برود چون تو به گلزار آيي
غزل شماره 499: خرم آن روز که چون گل به چمن بازآيي
غزل شماره 500: تا کيم انتظار فرمايي
غزل شماره 501: تو از هر در که بازآيي بدين خوبي و زيبايي
غزل شماره 502: تو با اين لطف طبع و دلربايي
غزل شماره 503: تو پري زاده ندانم ز کجا مي آيي
غزل شماره 504: چه رويست آن که ديدارش ببرد از من شکيبايي
غزل شماره 505: خبرت خرابتر کرد جراحت جدايي
غزل شماره 506: دريچه اي ز بهشتش به روي بگشايي
غزل شماره 507: گرم راحت رساني ور گزايي
غزل شماره 508: مشتاق توام با همه جوري و جفايي
غزل شماره 509: من ندانستم از اول که تو بي مهر و وفايي
غزل شماره 510: نه من تنها گرفتارم به دام زلف زيبايي
غزل شماره 511: هر کس به تماشايي رفتند به صحرايي
غزل شماره 512: همه چشميم تا برون آيي
غزل شماره 513: اي ولوله عشق تو بر هر سر کويي
غزل شماره 514: اي خسته دلم در خم چوگان تو گويي
غزل شماره 515: چه جرم رفت که با ما سخن نمي گويي
غزل شماره 516: کدام کس به تو ماند که گويمت که چنويي
غزل شماره 517: اي حسن خط از دفتر اخلاق تو بابي
غزل شماره 518: تو خون خلق بريزي و روي درتابي
غزل شماره 519: سر آن ندارد امشب که برآيد آفتابي
غزل شماره 520: که دست تشنه مي گيرد به آبي
غزل شماره 521: سل المصانع رکبا تهيم في الفلوات
غزل شماره 522: تو هيچ عهد نبستي که عاقبت نشکستي
غزل شماره 523: همه عمر برندارم سر از اين خمار مستي
غزل شماره 524: يارا قدحي پر کن از آن داروي مستي
غزل شماره 525: اگر مانند رخسارت گلي در بوستانستي
غزل شماره 526: تعالي الله چه رويست آن که گويي آفتابستي
غزل شماره 527: اي باد که بر خاک در دوست گذشتي
غزل شماره 528: ياد مي داري که با من جنگ در سر داشتي
غزل شماره 529: سست پيمانا به يک ره دل ز ما برداشتي
غزل شماره 530: نديدمت که بکردي وفا بدان چه بگفتي
غزل شماره 531: اي از بهشت جزوي و از رحمت آيتي
غزل شماره 532: چون خراباتي نباشد زاهدي
غزل شماره 533: اي باد بامدادي خوش مي روي به شادي
غزل شماره 534: ديدي که وفا به جا نياوردي
غزل شماره 535: مپرس از من که هيچم ياد کردي
غزل شماره 536: مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردي
غزل شماره 537: چه باز در دلت آمد که مهر برکندي
غزل شماره 538: گفتم آهن دلي کنم چندي
غزل شماره 539: نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پيوندي
غزل شماره 540: خلاف شرط محبت چه مصلحت ديدي
غزل شماره 541: مگر دگر سخن دشمنان نيوشيدي
غزل شماره 542: آخر نگاهي بازکن وقتي که بر ما بگذري
غزل شماره 543: اي برق اگر به گوشه آن بام بگذري
غزل شماره 544: اي که بر دوستان همي گذري
غزل شماره 545: بخت آيينه ندارم که در او مي نگري
غزل شماره 546: جور بر من مي پسندد دلبري
غزل شماره 547: خانه صاحب نظران مي بري
غزل شماره 548: داني چه گفت مرا آن بلبل سحري
غزل شماره 549: دانمت آستين چرا پيش جمال مي بري
غزل شماره 550: ديدم امروز بر زمين قمري
غزل شماره 551: رفتي و همچنان به خيال من اندري
غزل شماره 552: روي گشاده اي صنم طاقت خلق مي بري
غزل شماره 553: سرو بستاني تو يا مه يا پري
غزل شماره 554: کس درنيامدست بدين خوبي از دري
غزل شماره 555: گر برود به هر قدم در ره ديدنت سري
غزل شماره 556: گر کنم در سر وفات سري
غزل شماره 557: هرگز اين صورت کند صورتگري
غزل شماره 558: هر نوبتم که در نظر اي ماه بگذري
غزل شماره 559: چونست حال بستان اي باد نوبهاري
غزل شماره 560: خبر از عيش ندارد که ندارد ياري
غزل شماره 561: خوش بود ياري و ياري بر کنار سبزه زاري
غزل شماره 562: دو چشم مست تو برداشت رسم هشياري
غزل شماره 563: عمري به بوي ياري کرديم انتظاري
غزل شماره 564: مرا دليست گرفتار عشق دلداري
غزل شماره 565: من از تو روي نپيچم گرم بيازاري
غزل شماره 566: نه تو گفتي که به جاي آرم و گفتم که نياري
غزل شماره 567: اگر به تحفه جانان هزار جان آري
غزل شماره 568: کس از اين نمک ندارد که تو اي غلام داري
غزل شماره 569: حديث يا شکرست آن که در دهان داري
غزل شماره 570: هرگز نبود سرو به بالا که تو داري
غزل شماره 571: تو اگر به حسن دعوي بکني گواه داري
غزل شماره 572: اين چه رفتارست کاراميدن از من مي بري
غزل شماره 573: تو در کمند نيفتاده اي و معذوري
غزل شماره 574: ما بي تو به دل برنزديم آب صبوري
غزل شماره 575: هر سلطنت که خواهي مي کن که دلپذيري
غزل شماره 576: اگر گلاله مشکين ز رخ براندازي
غزل شماره 577: اميدوارم اگر صد رهم بيندازي
غزل شماره 578: تو خود به صحبت امثال ما نپردازي
غزل شماره 579: تا کي اي آتش سودا به سرم برخيزي
غزل شماره 580: گر درون سوخته اي با تو برآرد نفسي
غزل شماره 581: همي زنم نفس سرد بر اميد کسي
غزل شماره 582: يار گرفته ام بسي چون تو نديده ام کسي
غزل شماره 583: ما سپر انداختيم گر تو کمان مي کشي
غزل شماره 584: هرگز آن دل بنميرد که تو جانش باشي
غزل شماره 585: اگر تو پرده بر اين زلف و رخ نمي پوشي
غزل شماره 586: به پايان آمد اين دفتر حکايت همچنان باقي
غزل شماره 587: به قلم راست نيايد صفت مشتاقي
غزل شماره 588: عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقي
غزل شماره 589: دل ديوانگيم هست و سر ناباکي
غزل شماره 590: عشق جانان در جهان هرگز نبودي کاشکي
غزل شماره 591: سخت زيبا مي روي يک بارگي
غزل شماره 592: روي بپوش اي قمر خانگي
غزل شماره 593: بسم از هوا گرفتن که پري نماند و بالي
غزل شماره 594: ترحم ذلتي يا ذا المعالي
غزل شماره 595: هرگز حسد نبردم بر منصبي و مالي
غزل شماره 596: مرا تو جان عزيزي و يار محترمي
غزل شماره 597: بسيار سفر بايد تا پخته شود خامي
غزل شماره 598: تو کدامي و چه نامي که چنين خوب خرامي
غزل شماره 599: چون تنگ نباشد دل مسکين حمامي
غزل شماره 600: صاحب نظر نباشد دربند نيک نامي
غزل شماره 601: اي دريغا گر شبي در بر خرابت ديدمي
غزل شماره 602: آسوده خاطرم که تو در خاطر مني
غزل شماره 603: اگر تو ميل محبت کني و گر نکني
غزل شماره 604: زنده بي دوست خفته در وطني
غزل شماره 605: سروقدي ميان انجمني
غزل شماره 606: کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر مني
غزل شماره 607: من چرا دل به تو دادم که دلم مي شکني
غزل شماره 608: اي سرو حديقه معاني
غزل شماره 609: بر آنم گر تو بازآيي که در پايت کنم جاني
غزل شماره 610: بنده ام گر به لطف مي خواني
غزل شماره 611: بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستاني
غزل شماره 612: جمعي که تو در ميان ايشاني
غزل شماره 613: ذوقي چنان ندارد بي دوست زندگاني
غزل شماره 614: کبر يک سو نه اگر شاهد درويشاني
غزل شماره 615: ندانمت به حقيقت که در جهان به که ماني
غزل شماره 616: نگويم آب و گلست آن وجود روحاني
غزل شماره 617: نه طريق دوستانست و نه شرط مهرباني
غزل شماره 618: همه کس را تن و اندام و جمالست و جواني
غزل شماره 619: چرا به سرکشي از من عنان بگرداني
غزل شماره 620: فرخ صباح آن که تو بر وي نظر کني
غزل شماره 621: سرو ايستاده به چو تو رفتار مي کني
غزل شماره 622: چشم رضا و مرحمت بر همه باز مي کني
غزل شماره 623: ديدار مي نمايي و پرهيز مي کني
غزل شماره 624: روزي به زنخدانت گفتم به سيميني
غزل شماره 625: شبست و شاهد و شمع و شراب و شيريني
غزل شماره 626: امروز چناني اي پري روي
غزل شماره 627: خواهم اندر پايش افتادن چو گوي
غزل شماره 628: تا کي روم از عشق تو شوريده به هر سوي
غزل شماره 629: گلست آن ياسمن يا ماه يا روي
غزل شماره 630: مرحبا اي نسيم عنبربوي
غزل شماره 631: وقت آن آمد که خوش باشد کنار سبزه جوي
غزل شماره 632: سرو سيمينا به صحرا مي روي
غزل شماره 633: اي باد صبحدم خبر دلستان بگوي
غزل شماره 634: اي که به حسن قامتت سرو نديده ام سهي
غزل شماره 635: اگرم حيات بخشي و گرم هلاک خواهي
غزل شماره 636: نشنيده ام که ماهي بر سر نهد کلاهي
غزل شماره 637: ندانم از من خسته جگر چه مي خواهي