آیا میدانید:
که ١١درصد از مردم دنيا چپ دست هستند ؟
ضرب المثل و اصطلاحات عامیانه
ضرب المثل و اصطلاحات عامیانه
ضرب المثل و اصطلاحات عامیانه
ضرب المثلها و اصطلاحات عامیانه، بخشی بسیار مهم از زبان هر جامعهای هستند که نشانگر فرهنگ و تاریخ آن جامعه میباشند. این عبارات و اصطلاحات، با شیوههای غنی و شاداب تصویرسازی میکنند و نکاتی مهم و بیانگر اندیشهها و عقاید مردمان هر منطقه هستند.
واقعیت این است که هر کشور و فرهنگی، ضرب المثل های خاص به خود دارد که به معنای خاص ویژگی های فرهنگی و تاریخی آن کشور را ترسیم میکند. تعدادی از این ضربالمثلها از نخستین دوران های تاریخی تا امروز به ما منتقل شدهاند و تعداد دیگری نیز در طول زمان بوجود آمده اند. این ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه از تخیل خلاقانه مردمان به وجود آمدهاند و به صورت شفاهی یا کتبی کاربرد دارند.
ضرب المثل ها که یک اصطلاح معروف است که با عبارات کوتاه و معنای بارز، عقاید و نکات زندگی را نمایان میسازند. اغلب این عبارات از نظر واژگانی و ریز معنایی کامل و صحیح به نظر نمیرسند، اما وقتی در بین مردم استفاده میشوند قدرت نگارشی و تأثیرگذاری بالایی دارند.
در ضرب المثل ها و اصطلاحات عامیانه، عنوان هنری نهفته است که مردم به وسیله آنها با یکدیگر ارتباط مستقیم برقرار میکنند و ایدهها و احساسات خود را به صورت مجازی و ابستره منتقل میکنند.
ضرب المثل ها و اصطلاحات عامیانه شامل بسیاری از مفاهیم و معانی فرهنگی و تاریخی ما هستند. برخی از آنها از نظر عنوان و مفهوم نزدیک به یکدیگر هستند اما در مواضع مختلف استفاده می شوند.
برخی از معروفترین ضربالمثل ها و اصطلاحات عامیانه عبارتند از:
- برداشتن شاخه جوز از یخچال: در اینجا شاخه جوز به معنی مورد علاقه و پسندیده است و یخچال به معنی مغایر با انتظار. از این عبارت برای توصیف یک وضعیت غیرمعمول استفاده میشود.
- سنگ به سنگ نمیخورد: این عبارت به معنی جنگ و دعوا و خشونت بین دو نفر یا دو گروه استفاده میشود.
- مثل گنج به زورکی میشود: این عبارت به معنی یافتن کاری یا چیزی به راحتی و بدون زحمت یا کوشش زیاد استفاده میشود.
- پاچه رو دیدن: به معنی آشنا شدن با شرایط روزمره و درک مسائلی که به تازگی متوجه شدهایم استفاده میشود.
ضرب المثلها و اصطلاحات عامیانه ابزاری هستند که در ارتباطات روزمره کاربرد دارند. این عبارات پتانسیل بالایی در جذب توجه شنونده یا خواننده دارند و قدرتی برای نگارش و بیان داستانها و احوالات روزمره دارند. از اصطلاحات عامیانه و ضرب المثل ها می توان در رمان نویسی، داستان نویسی و گاهی در مقالات علمی نیز استفاده کرد تا حالت زبان روان تر و کاربردی تری داشته باشد.
بیش از همه، ضرب المثل ها و اصطلاحات عامیانه عناصر فرهنگی و تاریخی هر جامعه را نمایان میکنند و به نوعی مرآتی از جامعهای هستند که در طول تاریخ خود شکل گرفتهاند. برای یادگیری و شناخت بهتر فرهنگ و تاریخ هر منطقه، به مطالعه و درک این ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه توصیه میشود.
اصطلاح یا ضرب المثل مورد نظر را انتخاب کنید
اصطلاح یا ضرب المثل مورد نظر را انتخاب کنید
یکی یک دونه خلو دیوونه
یکی کمه دوتا غمه سه تا که شد خاطر جَمعه
یکی را تو ده را نمی دادند سراغ خانه کد خدا را می گرفت
یکی به نعل می زنه یکی به میخ
یکه یالقوز
یک وقت از سوراخ تو می ره یک وقت از دروازه تو نمی ره
یک نه بگو نُه ماه به دل نکش
یک نون بخور صد نون خیر کن
یک من ماست چقدر کره می ده
یک من رفتم صد من برگشتم
یک لحظه نادانی یک عمر پشیمانی
یک لب و هزار خنده
یک لاقبا
یک گوشش دره یک گوشش دروازه
یک کلاغ چهل کلاغ
یک شبه مهمان صد ساله دعاگو
یک سیب را که بالا بیندازی هزار چرخ می خوره تا پایین بیاد
یک سوزن به خودت بزن یک جوالدوز به مردم
یک سر داره هزار سودا
یک روزی می دهد یک روزی هم می گیرد
یک روده راست تو شکمش نیست
یک دیوانه سنگی به چاه می اندازد که صد عاقل نمی توانند بیرون بیاورند
یک ده آباد به از صد شهر خراب
یک دل نه صد دل عاشق شدن
یک دست صدا ندارد
یک خوبی می مونه یک بدی
یک تیر و دو نشان
یک تخته ش کمه
یک بار جستی ملخک دوبار جستی ملخک آخر به دستی ملخک
یک آشی برات بپزم که یک وجب روش روغن باشه
یا نصیب و یا قسمت
یا زنگی زنگ یا رومی روم
هردمبیل
هیزم تر به کسی فروختن
هیچ گرونی بی حکمت نیست هیچ ارزونی بی علت
هیچ بقالی نمی گه ماستم ترشه
هوای کسی را داشتن
هوا پس بودن
هنوز دو قورت و نیمش باقی است
هنوز دهنش بوی شیر می ده
هنوز آب کفنش خشک نشده
هنر نزد ایرانیان است و بس
هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
همیشه شعبون یک بار هم رمضون
همه می ترقّند ما وا می ترقّیم
همه کاسه کوزه ها سر کسی شکستن
همه را برق می گیره ما را چراغ نفتی
هم فاله هم تماشا
همسایه ها یاری کنید تا من شوهر درای کنم
هم خدا را می خواهد هم خرما را
همان آشی و همان کاسه
هم از توبره می خوره هم از آخور
هلو برو تو گلو
هفت ماهه به دنیا آمده
هفت تا جون داره
هفت تا دختر کور و کچل داشته باشه یک شبه شوهر می ده
هشتش گرو نهش است
هر گلی یک بویی داره
هر گردویی گرده لما هر گردی گردو نیست
هر کی هر کی
هر که گوش می خواد گوشوارشم باید بخواد
هر کی خوابه روزیش به آبه
هر کی خربزه می خوره پای لرزش هم می نشینه
هر کی به فکر خویشه کویه به فکر ریشه
هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد
هر که بامش بیش برفش بیشتر
هر کسی را به هر کاری ساختند مهر آن را در دلش انداختند
هر کس تنها به قاضی رود راضی برگردد
هر کس آب قلبش را می خورد
هر سری یک عقلی داره
هر سربالایی سرازیری داره
هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
هر رفتی آمدی دارد
هر چه می خواهد دل تنگت بگو
هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
هر چه رشته بودم پنبه شد
هر چه را منع کردم بر سرم آمد
هر چه پیش آید خوش آید
هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک
هر چه باداباد
هر چه از دوست رسد نیکوست
هر جای دزد زده تا چهل روز اَمنه
هر آن کس که دندان دهد نان دهد
هارت و پورت
ویر گرفتن
وقت سر خاراندن نداشتن
وعده سر خرمن
وصله ناهمرنگ
وصله ناجور
وصف العیش نصف العیش
وسط دعوا نرخ تعیین می کنه
وروره جادو
والسلام نامه تمام
نیش عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعتش این است
نه گذاشت نه ورداشت
نه قم خوبه نه کاشون لعنت به هر دوتاشون
نه سیخ بسوزه نه کباب
نه راه پس داره نه راه پیش
نه خود خورد نه کس دهد گنده کند به سگ دهد
نه چک زدیم نه چونه عروس اومد تو خونه
نه بیل و سه پایه پلو می خوره تو سایه
نه به داره نه به باره
نه به آن شوری شور نه به این بی نمکی
نونش تو روغنه
نوکه اومد به بازار کهنه می شه دل آزار
نوکر بی جیره مواجب
نوش دارو پس از مرگ سهراب
نو دیده قبا دیده
نوبرش را آورده
ننه سنگ نیم منه
نمک را خوردن و نمک دان را شکستن
نمک به زخم پاشیدن
نمک به حرام
نمردیم و دیدیم
نم پس ندادن
نکرده کار را نبر به کار
نقل مجلس
نقره داغ کردن
نفوس بد زدن
نفسش حَقّه
نفسش از جای گرم در می آید
نشسته لب گود می گه لنگش کن
نزده می رقصه
نرود میخ آهنین در سنگ
نردبان پله پله
نخورده ایم نان گندم اما دیده ایم دست مردم
نخود هر آش
نتق نکشیدن
نان کور
نان کسی را آجر کردن
نان در خون زدن و خوردن
نان به هم قرض دادن
نان به نرخ روز خوردن
نازکش داری ناز کن نداری پاتو رو به قبله دراز کن
ناخن خشک
نابرده رنج گنج میّسر نمی شود
لیلی زن بود با مرد
لی لی به لالای کسی گذاشتن
لولو سر خرمن
لُنگ انداختن
لنترانی گفتن
لقمه را دور سر چرخاندن از پشت سر در دهان گذاشتن
لقمه را باید به اندازه دهان برداشت
لق لقه زبان
لفت و لعاب دادن
لب چشمه می روم خشکه می شه
لام تا کام صحبت نکردن
گیوه را ور کشیدن
گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل
گوشی دست کسی آمدن
گوش شیطان کر چشم شیطان کور
گوشش بدهکار نیست
گوش خواباندن
گوشتش زیر دندونشه
گوشت از دهان گرگ کشیدن
گوش به زنگ
گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالة ماست آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
گوز را به شقیقه زدن
گورم کجا بود که کفنم باشه
گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری
گندم نمای جو فروش
گندم برشته شدن
گنجشک را رنگ می کنه جای قناری می فروشه
گلیم خود را از آب بیرون کشیدن
گله دست گرگ افتاده
گل گفتی اما شل گفتی
گل سر سبد
گل پشت و رو ندارد
گل بی عیب خداست
گل بی خار نمی شود
گل بود به سبزه نیز آراسته شد
گُل گفتن و گل شنیدن
گل از گُلش شکفت
گرم گرفتن
گرگ در لباس میش
گرگ باران دیده
گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی
گرسنگی نکشیدی عاشقی یادت بره
گردنم از مو باریک تر
گربه شور
گربه رقصاندن
گربه را باید دم حجله کُشت
گربه دستش به گوشت نمی رسه میگه بو میده
گذر پوست به دباغخانه می افتد
گدا به گدا رحمت به خدا
گاهی به اداگاهی به اصول گاهی به خدا گاهی به رسول
گاو نُه من شیرده
گاوش زائید
گاو پیشانی سفید
گاوبندی
کینه شتری
کی میره این همه راه رو
کی به کیه تاریکیه
کوه به کوه نمی رسه آدم به آدم می رسه
کوزه گر از کوزه شکسته آب می خوره
کوری ببین که عصاکش کور دگر است
کور خودش است بینای مردم
کور از خدا چی می خواد دو چشم بینا
کوتاه آمدن
کنگر خورده لنگر انداخته
کمیتش لنگ است
کم بخور همیشه بخور
کله اش بوی قرمه سبزی می دهد
کله اش باد داره
کلوخ انداز را پاداش سنگ است
کلفت گفتن
کلا همان تو هم می رود
کلاهش پشم نداره
کلاهش پس معرکه است
کلاه سر کسی گذاشتن
کلاه خود را قاضی کردن
کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی
کلاف سر در گم
کلاغه آمد راه رفتن کبک را یاد بگیره راه رفتن خودش هم یادش رفت
ککش نمی گزد
کک تو تنبوش افتاده
کفگیر به ته دیگ خوردن
کفش کسی را جفت کردن
کفر کسی را بالا آوردن
کف رفتن
کف دستی را که مو ندارد نمی شود کَند
کف دستم را بو نکرده بودم
کشک چی پشم چی
کشتی هات غرق شده
کسی که نمی داند فقط خواجه حافظ شیراز است
کسی که به ما نریده بود کلاغ کو دریده بود
کسی نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
کرم کار است
کرم از درخت است
کُرکُری خواندن
کربلا رفتنت بهانه بوَد کربلا در میان خانه بوَد
کج دار و مریز
کجا خوش است آنجا که دل خوش است
کت بده کلاه بده دو قورت و نیم بالا بده
کپة مرگ
کبوتر با کبوتر باز با باز
کبکش خروس می خونه
کافر همه را به کیش خود پندارد
کاسه کوزه را به هم زدن
کاسه داغ تر از آش
کاسه ای زیر نیم کاسه است
کاری که چشم می کنه ابرو نمی کنه
کاری کرد کارستان
کار هر بز نیست خرمن کوفتن گاو نر می خواهد و مرد کهن
کارها نیکو شود اما به صبر
کار را باید داد دست کاردان
کار نیکو کردن از پر کردن است
کار نشد ندارد
کارش چیه بوق می زنه بخیه به آب دوغ می زنه
کار را که کرد آنکه تمام کرد
کار دست خود یا کسی دادن
کارد به استخوان رسیدن
کارد بزنی خونش در نمی آید
کار حضرت فیل
کار بجای باریک رسیدن
کار از محکم کاری عیب نمی کند
کاچی به از هیچی
قیمه و قرمه کردن
قوطی بگیر و بنشان
قوز بالا قوز
قند توی دل آب کردن
قمر در عقرب
قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
قصاص قبل از جنایت
قشقرق به پا کردن
قسم حضرت عباس را باور کنم یا دم خروس را
قربون بند کیفتم تا پول داری رفیقتم
قربون برم خدا رو یک بام و دو هوا رو
قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید
قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری
قال گذاشتن
قال کار را کندن
قافیه را باختن
قاطی مرغ ها شدن
قاپ کسی را دزدیدن
فیل هوا کردن
فیل و فنجان
فیلش یاد هندوستان کرده
فهمیدی شوخی نفهمیدی جدی
فوت کوزه گری
فاره چون بلند شود سرنگون گردد
فلنگ را بستن
فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه
فکر نان باش که خربزه آب است
فکر کرده علی آباد هم شهری است
فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تره
فراموشی هم نعمتی است
فحش خورش خوبه
فتیله را از گوش در آوردن
فاتحه اش خوانده است
غول بی شاخ و دُم
غوره نشده مویز شده
غلام حلقه به گوش
غفلت موجب پشیمانی است
غسل می کنم غسل پشه می خواد بشه می خواد نشه
غزل خداحافظی خواندن
غاز چراندن
عیسی به دین خود موسی به دین خود
عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی
عهد دقیانوس
عمو یادگار خوابی یا بیدار
علی ماند و حوضش
علف زیر پا سبز شدن
علف باید به دهن بزی شیرین باشه
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
عقل مردم به چشمشان است
عقل که نیست جون در عذابه
عقلش پس کله شه
عقلش پاره سنگ بر می داره یا عقلش گِرده
عقل سالم در بدن سالم
عطایش را به لقایش بخشید
عشوه شتری غمزه خرکی
عشق هایی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود
عزرائیل را جواب کردن
عزرائیل هم رغبت نمی کنه طرفش بیاد
عروس هزار داماد
عروس نمی تونست برقصه می گفت اتاق کجه
عروس تعریفی گوزو از آب در اومد
عرش را سیر می کند
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد
عجله کار شیطان است
عاقلان دانند
عاقبت جوینده یابنده بود
ظالم و همیشه سالمه
ظاهر و باطن
طوطی وار
طناب مفت گیر بیاره خودشه دار میزنه
طلا که پاکه چه منتش به خاکه
طشت از بام افتادن
طبل توخالی
طاقچه بالا گذاشتن
طاقتم طاق شد
ضرر تلخه
صورتش را با سیلی سرخ نگه می داره
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ای برادر سیرت زیبا بیار
صنار بده آش به همین خیال باش
صلاح مملکت خویش خسروان دانند
صغری کبری چیدن
صدتا یک غاز
صد تا چاقو بسازه یکیش دسته نداره
صدا از دریوار در بیاد از فلانی در نمی یاد
صبر قاصد خداست کارها روبرو است
صبر ایّوب
صابون کسی به تن خوردن
صابون چرک را می برد چرک صابون را
صابون به دل مالیدن
شیله پیله نداشتن
شیری یا روباه
شیرین بیا شیرین برو
شیرم را حرامت می کنم
شهر فرنگه از همه رنگه
شورش را در آوردن
شنیدن کی بود مانند دیدن
شنونده باید عاقل باشه
شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمعند
شمشیر را غلاف کردن
شمشیر از رو بستن
شمر جلودارش نیست
شلم شوربا
شل کن سفت کن در آوردن
شُل بدی سفت می خوری
شکم گرسنه دین و ایمان ندارد
شکمش گوشت نو بالا آورده
شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند
شکرآب شدن
شستم خبردار شد
شست پات تو چشمت نره
شریک دزد و رفیق قافله
شتری است که در خانه همه می خوابد
شتره شلخته
شتر و گاو پلنگ
شتر سواری دولا دولا نمی شود
شتر دیدی ندیدی
شتر در خواب بیند پنبه دانه گهی لُپ لُپ خورد گه دانه دانه
شتر با بارش گم می شود
شپش تو جیبش چارقاب می زنه
شاهنامه آخرش خوشه
شانه خالی کردن
شاه می بخشه شیخعلی خان نمی بخشه
شال و کلاه کردن
سیلی نقد به از حلوای نسیه
سیزده بدر سال دگر خونه شوهر بچه بغل
سیر به پیاز می گه بد بو
سیر از گرسنه خبر نداره سوار از پیاده
سیب سرخ برای دست چلاق خوبه
سیب زمینی بی رگ
سیب پای درختش می افتد
سه تار زدن
سوسکه بچه اش از دیوار بالا می رفت می گفت قربون دست و پای بلوریت
سوتی دادن
سنگ ها را واکندن
سنگ مفت گنجشک مفت
سنگ کسی را به سینه زدن
سنگ روی سنگ بند شدن
سنگ تمام گذاشتن
سنگ به در بسته می خورد
سنگ بزرگ علامت نزدن است
سنبه اش پر زور است
سلام گرگ بی طمع نیست
سلام سلامتی است
سگش به این می ارزد
سگش به از خودشه
سگ سوزن خورده
سگ زرد برادر شغال است
سِگِرمه ها تو هم رفتن
سگ دو زدن
سکه یک پول سیاه کردن
سکوت علامت رضاست
سق سیاه
سفید سفید صد تومن سرخ و سفید سیصد تومن حالا که رسید به سبزه هرچی بگی می ارزه
سفره نینداخته بوی مشک می دهد
سفره دل را باز کردن
سری که درد نمی کنه دستمال نمی بندند
سری تو سرها در آوردن
سرو گوش آب دادن
سر و دست شکستن
سر و ته یک کرباس
سرمه را از چشم می دزدد
سُر و مُر و گنده
سرم را بشکن نرخم را نشکن
سر گنده اش زیر لحاف است
سر کیسه را شل کردن
سر کسی شیره مالیدن
سر کسی را زیر آب کردن
سر قبری گریه کن که مرده توش باشه
سرش تو لاک خودشه
سرش به تنش می ارزه
سرش به تنش زیادی می کنه
سرش بره قولش نمی ره
سرش برای فلان کار درد می کنه
سر را با پنبه بریدن
سر دیگ حلیم روغن می رود
سر خر را برگرداندن
سر پیری و معرکه گیری
سر پیاز ی یا ته پیاز
سر بی گناه پای دار می رود اما بالای دار نمی رود
سر به هوا
سر به سنگ خوردن
سر به سر بی دردسر
سر به زنگاه
سر به بیابان گذاشتن
سر بسته گفتن
سر از پا نشناختن
سراپا گوش بودن
سخت بگیری سخت می گذره
سحر خیز باش تا کامروا شوی
ستاره سهیل شده
سبیل کسی را چرب کردن
سبیلش آویزان شده
سبک سنگین کردن
سبزی کسی را پاک کردن
سایه کسی را با تیر زدن
سالی که نکوست از بهارش پیداست
سال به سال دریغ به پارسال
زینب ستم کِش
زیره به کرمان بردن
زیرش زدن
زیر شالش قرصه
زیر سرش بلند شده
زیر سیبیلی در کردن
زیر پای کسی نشستن
زیر پای کسی را خالی کردن
زیر بلیط در آوردن
زیر آب کسی را زدن
زهر ریختن
زنی که جهاز نداره این همه ناز نداره مردی که نون نداره این همه زبون نداره
زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند
زنگوله ی پای تابوت
زن کبابه خواهر زن نان زیر کباب
زن راضی مرد راضی گور پدر قاضی
زن بلاست انشالله هیچ خانه ای بی بلا نباشد
زمستان تمام شد روسیاهی به ذغال ماند
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است
زدی ضربتی ضربتی نوش کن
زخم شمشیر خوب می شود زخم زبان خوب نمی شود
ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا
زبانم مو درآورد
زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد
زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد
زبان خر را خلج می داند
زبانت را گاز بگیر
زبان به دهان گرفتن
زاغ سیاه کسی را چوب زدن
ریگ به کفش داشتن
ریش و قیچی را دست کسی دادن
ریش گرو گذاشتن
روی یک آجر صد چرخ می خورد
روی دست کسی زدن بلند شدن
روی پر قو خوابیده
روی پای خود بند نشدن
رو که نیست سنگ پای قزوینه
روغن ریخته را نذر امام زاده کردن
روزی مهمان پیش پیش می آید
روزی دست خداست
روزی افتاده دست قوزی
روزه شک دار گرفتن
روز از نو روزی از نو
رو راستی
روده درازی کردن
روده بزرگه روده کوچیکه رو خورد
رو دست خوردن
روت نمی شه غربیل بگیر جلوت
رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ ضمیر
رگ خواب
رفتنش با خودشه آمدنش با خدا
رفت آنجا که عرب نی انداخت
رستم است و همین یک دست اسلحه
رطب خورده منع رطب چون کند
رخت بعد از عید به درد گَل منار می خورد
رحم خوب است اگر در دل کافر باشد
رَب و رُب را یاد کردن
راه باز است و جاده دراز
راه گم کردی
ذرع نکرده پاره کرده
دست خر کوتاه
دست چپ و راست را تشخیص ندادن
دست به عصا
دست به سیاه و سفید نزدن
دست به دست سپرده
دست به دامن شدن
دست بوس
دست بالای دست بسیار است
دست از سر کچل برداشتن
دست از پا درازتر
دزد نگرفته پادشاه است
دزد ناشی به کاهدون می زنه
دزد حاضر بز حاضر
در یه تخته خوردن
در همیشه روی یک پاشنه نمی گردد
دروغ گو کم حافظه است
دروغ که حناق نیست
در ناامیدی بسی امید است
در مسجد را نمی شود کند
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
در عفو لذتی است که در انتقام نیست
درز کردن
در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته
در خونه باز
در بیابان لنگه کفش نعمت است
در باغ سبز نشان دادن
در این دنیا دلی بی غم نباشد اگر باشد بنی آدم نباشه
دختر همسایه هر چی چِل تر واسه ما بهتر
دختر پزون
دایه مهربان تر از مادر
دارندگی و برازندگی
دندان تیز کردن
دندان اسب پیشکشی را نمی شمارند
دُم کسی را چیدن
دُم در آوردن
دم خورشید کباب شدن
دُم به کول گذاشتن
دُم به تله ندادن
دماغش را بگیری جانش در می آید
دلی از عزا در آوردن
دلش مثل آینه است
دلش طاقچه ندارد
دل دل کردن
دل دادن و قلوه گرفتن
دل پر شدن
دل به دل راه دارد
دل به دریا زدن
دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد
دعوا لحاف ملّاست
دستی از دور بر آتش داشتن
دسته گل به آب دادن
دست کم گرفتن
دست کسی را خواندن
دست کسی را تو پوست گردو گذاشتن
دستش نمک نداره
دست شکسته دنبال کار می رود اما دل شکسته نمی رود
دستش به دهنش می رسه
دستش از گور بیرون مانده
دستش از دنیا کوتاه است
دست رد بر سینه کسی زدن
دست راستش زیر سر من
دیوانه چو دیوانه بیند خوشش آید
دیواری از دیوار من کوتاه تر گیر نیاوردی
دیوار موش داره موش هم گوش داره
دیوار حاشا بلند است
دیگی که واسه من نجوشه سر سگ توش بجوشه
دیگ به دیگ می گه روت سیاه سه پایه می گه صل علی
دیر اومدی زود می خواهی بری
دیدار به قیامت
دهن لق
دهن گرم شدن
دهن داره یه گاله لقمه داره نواله چشم ها داره نخودچی ابرو نداره هیچی
دولا پهنا حساب کردن
دو قورت و نیمش باقی است
دوغ و دوشاب برایش یکی است
دوستی خاله خرسه
دوست مرا یاد کند یک هله پوک
دوری و دوستی
دوره وانفسا
دو دوزه بازی کردن
دود شده رفته هوا
دودش تو چشم خودت می ره
دود چراغ خوردن
دود از کنده بلند می شود
دود از سر بلند شدن
دو پا را در یک کفش کردن
دو پا داشت دوپای دیگر هم قرض کرد
دو به هم زنی
دو به شک
دنیا همین صد سال اولش سخت است
دنیا محل گذره
دنیارو آب ببره فلانی را خواب می بره
دنده اش پهن است
دندانی را که درد می کند باید کند انداخت دور
دندان گرد
دندان روی جگر گذاشتن
خون را خون نمی شویند
خون دل خوردن
خون خونش را می خوره
خون به پا شدن
خوشی زیر دلش زده
خوش و بش کردن
خوشگلی است و هزار جور دردسر
خورشت دل ضعفه
خودم کردم که لعنت بر خودم باد
خودش می بُرد خودش می دوزد
خود را گم کردن
خود را به موش مردگی زدن
خود را به کوچه علی چپ زدن
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو
خواستن توانستن است
خواب زن چپه
خواب دیدی خیر باشه
خواب خرگوشی
خنده بر هر درد بی درمان دواست
خم رنگرزی نیست
خلایق هر چه لایق
خلارو هرچی هم بزنی گندش بیشتره
خفه خون گرفتن
خشکش زد
خروس بی محل
خر و با خور مرده با گور
خرِ ما از کره گی دم نداشت
خر خودت را بران
خر چه داند قیمت نقل و نبات
خرج که از کیسه مهمان بود حاتم طلایی شدن آسان بود
خر تب می کند
خر بیار باقالی بار کن
خربزه می خوری یا هندوانه هر دوانه
خر از پل گذشتن
خدا یکی زن یکی
خدا هیچ عزیزی را ذلیل نکند
خدا گر ز حکمت بندد دری به رحمت گشاید در دیگری
خدا عاقبتش را به خیر کند
خدا شفایت دهد
خدا روزیت را جای دیگری حواله کند
خدا خر را شناخت بهش شاخ نداد
خدای جای حق نشسته
خدا به دور
خانه روشن کردن
خالی بستن
خاله وارسی
خاله خوش وعده
خاکشیر مزاج
خار شدن و در چشم کسی فرو رفتن
حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی
حیا را خورده آبرو را قی کرده
حناش رنگ ندارد
حمومک مورچه داره بشین و پاشو خنده داره
حمام زنانه
حلوای تن تنانی تا نخوری ندانی
حلال زاده به دائیش می رود
حق گرفتنی است نه دادنی
حق به حق دار می رسد
حسود هرگز نیاسود
حسنی به مکتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفت
حُسن خدا داده را حاجت مشاطه نیست
حسرت به دل کچل خدیجه مُردم ندیدم نوه و نتیجه
حساب سر انگشتی
حساب حسابه کاکا برادر
حساب به دینار بخشش به خروار
حرمت امام زاده با متوالی است
حرف مرد یکی است
حرف مردم تمامی ندارد
حرف گل انداختن
حرف راست را باید از بچه شنید
حرف دهنت را بفهم
حرف حق تلخه
حرف حساب جواب ندارد
حرف حرف می آورد
حرف تو دهن کسی گذاشتن
حرف مفت کفشت جفت
حرف باد هواست
حاشا و کلاّ
حاجی حاجی مکه
چیزی که عوض نداره گله نداره
چه کشکی چه پشمی
چه علی خواجه چه خواجه علی
چهار نعل تاختن
چهار میخه کردن
چهارشنبه یکی پول گم می کنه یکی پیدا می کنه
چهار چشم نگاه کردن
چهار دیواری اختیاری
چوسی آمدن
چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن
چوپان بی مزد
چوب معلمه گُله هر کی نخوره خُله
چوب لای چرخ کسی گذاشتن
چوب را که برداری گربه دزد فرار می کنه
چوب دو سر طلا
چوب خط پر شدن
چوب خدا صدا نداره اگر زنه دوا ندارد
چنگی به دل نمی زند
چند کلمه هم از مادر عروس بشنو
چنته خالی شدن
چمچاره
چشم هم چشمی
چشمش هزار کار می کنه که ابروش نمی دونه
چشم هایش آلبالو گیلاس می چینه
چشم ها را درویش کردن
چشم و گوش بسته
چشم و دل سیر
چشم زدن
چشم دیدن کسی را ندارد
چشم حسود کور
چشم چشم را نمی بیند
چشمت روز بد نبیند
چشم بسته غیب می گوید
چشته خور
چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است
چراغانی پارسال
چراغ ظلم تا صبح نمی سوزد
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
چپ اندر قیچی
چپ می ره راست می آید
چپ چپ نگاه کردن
چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی
چاه کن همیشه ته چاه است
چاه باید از خوش آب داشته باشد
چاقو دسته خودش را نمی بُرد
جیم شدن
جیگر جیگره دیگر دیگره
جیک و پیکشون یکی است
جیک نزدن
جیبش را تار عنکبوت زده
جیب گدا ته نداره
جهوده خون دیده
جهود بازی در آوردن
جـون تو جـون خونه علی الخصوص صندوق خونه
جون به عزرائیل نمی ده
جون به جون کسی کردن
جو فروش گندم نما
جوش نزن شیرت خشک می شه
جور استاد به ز مهر پدر
جوجه را آخر پاییز می شمارند
جو بده منزل عوض کن
جوانیه و نادانی
جوانی کجایی که یادت بخیر
جوان ها در قفسند پیرها در هوسند
جوان است و جویای نام آمده
جواب های هوی
جواب ابلهان خاموشی است
جنگ زرگری
جنگ اول به از صلح آخر
جنس ارزان را پولدارها می خرند
جمعتان جَمعه یکی تون کَمه
جلوی کسی گاو زمین زدن
جلوی ضرر را از هر کجا بگیری منفعت است
جلوی حرف مردم را نمی توان گرفت
جسته گریخته
جایی نمی خوابه آب زیرش بره
جای سوزن انداختن نیست
جانماز آب کشیدن
جان به لب رسیدن
جانا سخن از زبان ما می گویی
جا تره بچه نیست
تیمم باطل است آنجا که آب است
تیغ زدن
تیشه به ریشه زدن
تیری در تاریکی انداختن
تیر به سنگ خوردن
توی ذوق کسی زدن
توی دل ریختن
توی پول غلت می خوره
توی پایه کسی کردن
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن
تو مو می بینی و من پیچش مو
تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمی ره
تو کوک کسی رفتن
تو قوطی هیچ عطاری پیدا نمی شه
تو شیشه اش هم بکنی نم خودش را پس می دهد
توزرد در آمد
تو را چه کار با این و آن نونت را بخور خرت را بران
تو دعوا نان و حلوا خیرات نمی کنند
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
تو حرف دویدن
توپش پُره
توبه گرگ مرگ است
تا بگی ف می گم فرحزاد
تو آن ور جوی من این ور جوی
تنش می خارد
تن را چرب کردن
تنبل نرو به سایه سایه خودش می آیه
تند رفتن
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
تکه بزرگش گوشش است
تف سر بالا
تعارف شاه عبدالعظیمی
تعارف آمد نیامد دارد
تره خرد نکردن
تره به تخمش می ره حسنی به باباش
تر و خشک با هم سوختن
ترمز بریدن
ترک عادت موجب مرض است
ترشی نخوری یک چیزی می شی
ترش کردن
ترس برادر مرگ است
ترحم بر پلنگ تیز دندان ستم کری بود بر گوسفندان
تدبیر دگر باشد و تقدیر دگر
تخم نابسم الله
تخم مرغ دزد شتر دزد می شود
تخم مرغ به چانه بستن
تخم دو زرده کردن
تحفه نطنز
تب تند زود عرق می کنه
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد
تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها
تا گوساله گاو شود دل صاحبش آب شود
تا کور شود هر آنکه نتواند دید
تا ریشه در آب است امید ثمری هست
تا چشم بر هم زنی
تا تنور داغ است
تا بوده چنین بوده
پیه زیادی را به پاشنه مالیدن
پیه اش به تنت خورده
پیمانه کسی پر شدن
پیش کور یک چشمی پادشاه است
پیش قاضی و معلّق بازی
پیراهن عثمان کردن
پیرم و می لرزم به صد جون می ارزم
پیاز هم داخل میوه ها شد
پهلوون پنبه
پول مثل چرک کف دست است
پول علف خرس نیست
پولش از پارو بالا می رود
پول را روی مرده بگذاری زنده می شود
پول دار به کباب بی پول به دود کباب
پول پول می آورد
پول بده سر سیبیل شاه ناقاره بزن
پوست انداختن
پنج انگشت یکی نمی شود
پشه لگدش کرده
پشت گوش انداختن
پشت دست داغ کردن
پشت چشم نازک کردن
پسر نوح با بدان بنشت خاندان نبوتش گم شد
پز عالی جیب خالی
پُرسان پُرسان می توان رفت هندوستان
پر باز کردن
پدر عشق بسوزد
پته روی آب افتادن
پایش لب گور است
پایش روی مار باشد بر نمی دارد
پایش روی پوست خربزه است
پایان شب سیه سپید است
پاشنه دهن را کشیدن
پا سوز شدن
پا روی دم کسی گذاشتن
پارسال دوست امسال آشنا
پا را به اندازه گلیم باید دراز کرد
پا در کفش کسی کردن
پاچه پاره
پاپوش درست کردن
پا بند شدن
بی مایه فطیره
بیل زنی باغچه خودت را بیل بزن
بی چشم و رو
بی چاک دهن
به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است
به هر سازی رقصیدن
به نام من به کام تو
به مالت نناز که به یک شب بنده به حسنت نناز که به یک تب بنده
به ما که رسید وا رسید
به لعنت خدا نمی ارزد
به گوش خر یاسین خواندن
به گردن گرفتن
به گرد پاش نمی رسد
به کک بنده
به کس کسونش نمی دم به همه کسونش نمی دم
به صلّابه کشیدن
به صحرای کربلا زدن
به شترمرغ گفتند بپر گفت شترم گفتند بار ببر گفت مرغم
به سیم آخر زدن
به ریش کسی خندیدن
به روی باز کسی می روند نه به در باز
به روباهه گفتند شاهدت کیه گفت دُمم
به رخ کشیدن
به دل کسی راه رفتن
به دل چسبیدن
به دعای گربه سیاه باران نمی آید
به دست و پای کسی افتادن
به در می گوید دیوار بشنود
به خون کسی تشنه بودن
به خدا رسیدن
به خاک سیاه نشاندن
به حساب کسی رسیدن
به تیر غیب گرفتار شدن
به تیپ هم زدن
به تریج قباش خورده
به پست کسی خوردن
به اسم بچه مادر می خوره قند و کلوچه
به اسب شاه گفتند یابو
بوی حلواش می آمد
بو بردن
بند را آب دادن
بند دل پاره شدن
بلندگو قورت دادن
بُل گرفتن
بلا نسبت
بگیر ببند بده دست پهلوون
بگذار در کوزه آبش را بخور
بگذار خودم را جا کنم آن وقت ببین چه ها کنم
بکُشید و خوشگلم کنید
بفهمی نفهمی
بعد از یک عمر گدایی شب جمعه یادش رفته
بعد از نود و بوقی
بعد از سیری لقمة پنج سیری
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
بسا کسان که به روز تو آرزومندند
بزنم به تخته
بزن بر طبل بی عاری که آن هم عالمی دارد
بزک نمیر بهار می یاد کُمبزه خیار می یاد
بُزخر
برهنه و خوشحال
بره کلاه بیاره سر را با کلاه می آورد
برو کشکت را بساب
برگ سبزی است تحفه درویش
برق از سر پریدن
برزخ شدن
بُر خوردن
برای یک دستمال قیصریه را به آتش کشیدن
برای یک بی نماز در مسجد را نمی بندند
برای همه مادره برای من زن بابا
برای هفت پشتم بسه
برای نهادن چه سنگ و چه زر
برای لای جرز خوبه
برای کسی بمیر که برات تب کنه
برای خالی نماندن عریضه
برادریمان به جا بزغاله یکی هفت صنار
برادر را جای برادر نمی گیرند
بدهکار را هیچی نگی طلبکار می شه
بدم بمیر و بدم
بدتر از کوری بی شعوری
بخیه صد تا یک قاز زدن
بخور و بخواب کارمه الله نگهدارمه
بخند تا دنیا به رویت بخندد
بخشش از بزرگ تر است
بخت یکبار در خونه آدم را می زنه
بچه زاییدم قاتق نونم باشه قاتل جونم شد
با یک گل بهار نمی شه
با یک غوره سردیش می کنه با یک مویز گرمیش
با یک دست نمی شود دو تا هندوانه برداشت
باید چراغ بردارد و عقبش بگردد
با لباس سفید می آید با کفن سفید می رود
بالای چشمت ابروست
بالا خانه اش را اجاره داده
بالاتو دیدم پائینت را هم دیدم
بالاتر از سیاهی رنگی نیست
بالا آنجاست که بزرگ نشسته باشد
باغ تفرج است و بس میوه نمی دهد به کس
بازی اشکنک داره سر شکستنک داره
باز ته خیار تلخ شد
با زبان بی زبانی
بازار شام
باری به هر جهت
بار کج به منزل نمی رسد
باران آمد ترک ها هم رفت
با دوستان مرّوت با دشمنان مدارا
بادمجان دور قاب چین
بادمجان بم آفت ندارد
با دم شیر بازی کردن
با دمش گردو می شکنه
با دست پس می زنه با پا پیش می کشه
باد آورده را باد می برد
با خودش هم قهر است
با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود
با پنبه سر بریدن
باباش چی بود که بچه اش باشه
میهمان گرچه عزیز است ولی هم چون نفس خفه می سازد اگر آید و بیرون نرود
میوه اش به هنده
میمون هر چی زشت تره بازیش بیشتره
میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است
میان پیغمبرها جرجیس را پیدا کرده
مهره مار داشتن
مهرم حلال جونم آزاد
مویی از خرس کندن غنیمت است
موی کسی را آتش زدن
موی بدن سیخ شدن
موهاشو تو آسیاب سفید نکرده
مو لای درزش نمیره
موشه تو سوراخ نمی رفت جارو به دمش می بست
موش و گربه بازی
موش موشک آسه بیا آسه برو که گربه شاخت نزنه
موش دواندن
مورچه چیه که کله پاچش باشه
مو را از ماست کشیدن
مواظب مالت باش مردم را دزد نکن
من میگم نره اون میگه بدوش
من مرده تو زنده
منتر کردن
من اینور جوی تو اونور جوی
ممه را لولو بُرد
ملانصرالدین کاری نداشت سوزن به تخمش می زد داد می کشید
ملا شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل
مگه سر آوردی
مگسی شدن
مگس پراندن
مغز خر خوردن
معما چون حل گشت آسان شود
مشکلی نیست که آسان نشود مرد باید که هراسان نشود
مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید
مشت نمونه خروار
مشت کسی باز شدن
مستی و راستی
مزه دهن کسی را چشیدن
مروارید باشه غلتون باشه ارزون باشه
مرگ یک بار شیون یک بار
مرگ می خواهی برو گیلان
مرگ خوبه برای همسایه
مرغی که انجیر می خوره نوکش کجه
مرغ یک پا داره
مرغ همسایه غازه
مرده را که رو بدهی به کفنش خرابی می کند
مرد را باید دست به پشتش بزنی خاک بلند بشه
مرد دو زنه جاش تو مسجده
مرا به خیر تو امید نیست شرّ مرسان
مدینه گفتی و کردی کبابم
مخ جوش آوردن
محل سگ نگذاشتن
مثل یخ وا رفتن
مثل موش آب کشیده
مثل مرغ سرکنده
مثل مربای آلو
مثل ماست
مثل مار خوش خط و خال
مثل گدای سامره
مثل کنیز حاج باقر
مثل کبک سرش را زیر برف کرده
مثل قالی کرمانه
مثل عنق منکسره
مثل شیر برنج
مثل سیبی که از وسط نصف شده
مثل سگ و گربه به هم پریدن
مثل سگ ترسیدن
مثل زن سعدی
مثل خر در گل واماندن
مثل جن و بسم الله
مثل جن بو داده
مثل ترقه پریدن
مثل پنجه آفتاب
مثل بید لرزیدن
مثل برق
مثل برج زهرمار
مثل انار ترکیدن
مته به خشخاش گذاشتن
مایه تیله
ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است
ماهی به دمش رسیده
ماه زیر ابر نمی ماند
مأمور است و معذور
مال یک جا می رود ایمان هزار جا
مال مفت و دل بی رحم
مال بد بیخ ریش صاحبش
ماشین مشدی ممدلی نه بوق داره نه صندلی
ماست ها را کیسه کردن
ماست مالی کردن
مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد
مار در آستین پروراندن
مار از پونه بدش می آید در لونه اش سبز می شود
مادر که نباشه باید با زن بابا ساخت
مادر فولاد زره
مادر زنت دوستت داره
مادر را ببین دختر را بگیر
آیه یأس خواندن
آیینه دِق
آینه به دست زنگی
آینه اش را گم کرده
آینه اش پاک نیست
آهن سردکوبیدن
آه ندارد با ناله سودا کند
آهای آهای خبر دار این مهمونه یا سمسار
آه از نهاد بر آمدن
آواز دُهل شنیدن از دور خوش است
آن کس که نداند و بداند که نداند آخر خرک لنگ به منزل می رسد
آنقدر مار خورد تا افعی شده
آنقدر سمن هست که یاسمن توش گُمه
آنقدر عقب رفت تا از آن طرف پشت بام افتاد
آن سرش ناپیدا
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت
آن را که عیان است چه جاجت به بیان است
آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است
آنچه نصیب است نه کم می دهند گر نستانی به ستم می دهند
نچه خوبان همه دارندتو تنها داری
آنچه بر خود نمی پسندی بر دیگران هم نپسند
آنچه با تدبیر توان کرد با زور بازو میّسر نشود
آنانکه غنی ترند محتاج ترند
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
آمد نیامد داشتن
آمد ثواب کنه کباب شد
آمد ابروشو درست کنه چشمش را کور کرد
آقای خودش و نوکر خودش
آفتابه لگن هفت دست شام و نهار هیچی
آفتابه دزد
آفتابه خرج لحیم
آفتابه لب بام
آفتاب جا کردن
آفتاب از کدوم طرف در آمده
آش و لاش
آش نخورده و دهن سوخته
آش کشکه خالته بخوری پاته نخوری پاته
آشپز که دوتا شد آش یا شور می شود یا بی نمک
آشپزخانه امام رضاست نه مال داراست نه مال گداست
آش با جاش
آسیاب به نوبت
آسمان که به زمین نیامده
آسمان سوراخ شده فلانی یا فلان چیز ازش افتاده
آسمان ریسمان به هم بافتن
آسمان جٌل
آسمان به زمین بیاید زمین به آسمان برود
آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه
آستین نو بخور پلو
آستین بالا زدن
آستر رویه را نگه می داره زن و شوهر همدیگر را
آره و آرواره
آرزو بر دل
آرزو بر جوانان عیب نیست
آردهامو بیختم و الکش رو آویختم
آدم یک بار پاش تو چاله می ره
آدم ناشی بوق را از سر گشادش می زند
آدم گرسنه دین و ایمان نداره
آدم گدا این همه ادا
آدم عاقل با طناب پوسیده کسی به درون چاه نمی رود
آدم سیر شصت لقمه می خوره
آدمِ زنده وکیل وصی نمی خواهد
آدم زنده زندگی می خواهد
آدم خوش حساب شریک مال مردم است
آدم تا کوچکی نکنه بزرگ نمی شه
آدم به امید زنده است
آتو دست کسی دادن
آتش که بیفتد خشک و تر با هم می سوزد
آتش زیر خاکستر
آتش بیار معرکه
آتش اول خودش را می سوزاند
آبی ازش گرم نمی شه
آب در هاونگ کوبیدن
آب ها از آسیاب افتاد
آب نمی بینه اگر نه شناگر قابلی است
آب نطلبیده مراد است
آبمان در یک جو نمی رود
آب که سر بالا بره قورباغه ابوعطا می خونه
آب که زیاد یک جا بمونه بو می گیره
آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
آب کردن
آبغوره گرفتن
آب شده رفته تو زمین
آب زیر کاه
آب زیر پوست رفتن
آب زیپو
آب رفته رفته به جو بر نمی گردد
آب راحت تر از شربت پایین می رود
آب دهن مرده
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم
آب خوش از گلو پایین نرفتن
آب تو دلش تکان نمی خوره
آب پاکی رو دست کسی ریختن
آب به آب شدن
آب به آب بخوره زور بر می داره
آب باریکه
آب از دستش نمی چکد
آب از لب و لوچه راه افتادن یا آب دهان کسی راه افتادن
آب سر چشمه گل آلود است
آب از آب تکون نخورده
آب آبادانی می آورد
این یک تومان را بگیر جواب بده
این نیز بگذرد
این گوی و این میدان
این کلاه برای سرت گشاده
این قبایی است که برای تو دوخته شده
این رشته سر دراز دارد
این خط این نشون
این خر نشد خر دیگه پالون می دوزم رنگ دیگه
این حرف ها واسه فاطی تنبون نمیشه
این امام زاده کور می کنه که شفا نمیده
این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست
این آشی است که خودم برای خودم پختم
ایراد بنی اسرائیلی
اون روز که جیک جیک مستونت بود یاد زمستونت نبود
اول برادریت را ثابت کن بعد ادعای ارث و میراث بکن
اول اون رو که که زاییدی بزرگ کن
اولاد بادام است نوه مغز بادام
انگل شدن
انگشت نما شدن
انگشت به دهان ماندن
انگار ماست تو دهنشه
انگار کمر غول را شکسته
انسان جایز الخطاست
انداختن و در رفتن
اندازه نگه دار که اندازه نکوست
انتظار بدتر از مرگ است
امروز نقد فردا نسیه
امام زاده است و همین یک قندیل
الکی خوش
الهی دست به خاکستر بزنی طلا بشه
اگه هوسه یکدفعه بَسه
اگه علی ساربونه می دونه شتر و کجا بخوابونه
اگه باباشو ندیده بود ادعای پادشاهی می کرد
اگر هفت تا دختر کور و کچل داشته باشد به ساعتی شوهر می دهد
اگر نخوردیم نان گندم دیدیم دست مردم
اگر لب بترکاند
اگر را کاشتند سبز نشد
اگر بار گران بودیم و رفتیم
افسار پاره کردن
افاده ها طبق طبق سگ ها به دورش وَق و وَق
اصفهان نصف جهان
اشک کباب موجب طغیان آتش است
اشکش دم مشکش است
اسمش را بگو تا من صدایش کنم
اسم بدنامی
استخوان لای زخم گذاشتن
استخوان خرد کردن
اسبش را گم کرده دنبال نعلش می گردد
از هول حلیم در دیگ افتادن
از هر طرف باد بیاید بادش می دهد
از هر دستی که بدهی از همان دست پس می گیری
از هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است
از هرچه بدش می آمد سرش آمد
از نیش عقرب به مار غاشیه پناه بردن
از نخورده بگیر بده به خورده
از ناعلاجی به خر می گه خانوم باجی
از منبر پایین نیامدن
از ما گفتن از شما شنیدن
از ماست که بر ماست
از ما به خیر و از شما به سلامت
از کیسه خلیفه بخشیدن
از کوزه همان برون تراود که در اوست
از کوره در رفتن
از کله سحر تا بوق سگ
از عرش تا فرش
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم مرحمت فرموده ما را مس کنید
از شیر مرغ تا جون آدمیزاد
از سکه افتادن
از دنده چپ بلند شدن
از دماغ فیل افتاده
از دور دل می برد از نزدیک زَهره
از دور داد می زنه
از خر شیطان پائین آمدن
از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان
از خجالت آب شدن
از چاله به چاه افتادن
از تو عباسی از من رقاصی
از تو حرکت از خدا برکت
از تنگ و تا نیفتادن
از پی هر گریه آخر خنده ای است
از پشت خنجر زدن
از بی کفنی زنده است
از بای بسم الله تا تای تمّت
از بام می خواند از در می راند
از این گوش می گیره از اون گوش در می کنه
از این شاخه به آن شاخه پریدن
از این ستون تا به آن ستون فرج است
از این حسن تا آن حسن صدگز رسن
از اینجا مانده و از آنجا رانده
از آن نترس که های و هوی دارد از اون بترس که سر به تو دارد
از اون ماست کل عباس چشام دید و دلم خواست
از اسب افتاده از نسل که نیفتاده
از ابروش سرکه می ریزد
از آسمان به زمین می بارد
از آب گل آلود ماهی گرفتن
از آب کره گرفتن
از آب در آمدن
اَره و اوره و شمسی کوره
اَره بده تیشه بگیر
ارث دست کسی سپردن
ادب از که آموختی از بی ادبان
احمد نباشه یار من الله بسازه کار من
اجل دور سرش می چرخد
اجاق کور بهتر از بچه بی نور
اجاره نشین خوش نشینه
اثاث خونه به صاحب خونه
بتول طالبی
1403/01/08 - 18:20