آیا میدانید: که تمام قوهاي کشور انگليس جزو دارايي هاي ملکه انگليس ميباشند ؟
logo

دیوان حافظ / غزلیات حافظ


غزلیات سعدی

غزلیات سعدی

غزلیات، آثار هنری بزرگی هستند که به طور ویژه در ادبیات فارسی توسعه یافته‌اند. جمعیت وسیعی از شاعران در طول تاریخ ایران، از جمله همچون حافظ، خاقانی، فردوسی و مولوی، غزلیاتی با احساسات سرشار از عشق، اندوه و شادمانی نگاشتند. ولی بدون شک، سعدی شایستگی بیشتری در بخش غزلیات دارد.

مولانا عبدالرحمن جامی، بهترین ناشر سعدی، او را "والگرد والسوار در هندوستان" نامید. به اعتقاد بسیاری از اندیشمندان ادبی و تاریخی، سعدی به اندازه هیچ شاعر دیگری توانست بر حرفه شعر نفوذ کند و عمقی ناب در ارائه احساسات و ارزش‌های انسانی داشته باشد. غزلیات سعدی، تشریح رویدادها، مهارت‌های روایت و جذابیت‌های بی‌نظیری دارند که هنوز هم بر خوانندگان خود تسلط دارند.

سعدی در غزلیات خود، عشق را به بسیاری از روش‌ها بیان کرده است. این شاعر بر زبان صادقیت و معنای همدلی نقاشی می‌کند و با واژگان رنگارنگ خود، حساسیت‌های انسانی را جلب می‌کند. در شعرهایش، او به بی‌خبری و آسیب‌رسانی های اجتماعی نیز پرداخته است. او بی‌سر و ته بر بشریت نمی‌نشیند و به نکته‌ هایی همچون فقیری، غرور، تواضع، ترحم و استدلال اخلاقی می‌پردازد.

به علاوه، سعدی در غزلیات خود به بررسی مفاهیم عار، خوبی، بدی و حقیقت می‌پردازد. او نمی‌خواهد که خواننده به صورت گول زده نوشته را تحلیل کند بلکه می‌خواهد تا اینکه به خواندن، فهمیدن و تامل کردن تشویق شویم. او به بشریت می‌گوید که در روابط بین انسانی، رهایی و خلاصی پیدا کنند. عشق سعدی مانند رودخانه‌ای فرومی‌آورد، همانطور که از رشد سعدی نیز مشهود است.

غزلیات سعدی، یک به نعمت هماهنگی کلمات است. زبان استادانه شاعر و استفاده از مصادیق لغوی و استعاری، این غزلیات را دریچه قلبی می‌کند تا خواننده را در قلب هنری فرو ببرد. در واقع، سعدی موفق به جمع آوری کلمات احساسی و صحنه‌های زندگی واقعی شده است که در برابر خوانندگان راهی به سمت مفکری و بررسی‌گری به‌سوی جهان ماوراء مترادف‌ها و مرام‌های شاعری ارائه می‌دهد.

در پایان، غزلیات سعدی نشان می‌دهد که عشق، زندگی، احساسات و ارزش‌های انسانی در همه عصرها یکسان باقی می‌مانند. سعدی به عنوان یکی از بزرگترین شاعران تاریخ ادبیات فارسی، توانسته است نوع خاصی از احساسات را با استفاده از غزلیات خود، بشریت معرفی کند. این غزلیات هنوز هم در دل ما زنده است و به ما یادآوری می‌کند که باید در زندگی برای عشق و شادی تلاش کنیم.

غزل مورد نظر را انتخاب کنید

حافظ شیرازی

نام اصلی حافظ، خواجه شمس الدین محمدبن بهاءالدین محمد حافظ شیرازی است و لسان الغیب، ترجمان الاسرار، لسان العرفا و ناظم الاولیا از القاب مشهور او به شمار می‌رود. حافظ علاقه‌مند به موضوعاتی از قبیل ادبیات فارسی، شعر، فلسفه و عرفان بود، به همین خاطر مسیر کاری خود را در این راستا پیش برد. شعر حافظ دارای سه فضای عاشقانه، عارفانه و مدحی است که هر کدام در جایگاه خود، خاص و شنیدنی هستند.

اشعار این شاعر بزرگ فارسی زبان قرن هشتم، در قرن‌های ۱۸ و ۱۹ به زبان‌های اروپایی ترجمه شد. جالب است بدانید که گوته؛ دانشمند بزرگ و شاعر و سخنور مشهور آلمانی، دیوان شرقی خود را به نام حافظ و با الهام از افکار وی تدوین کرد که بسیار قابل توجه است. سخن پردازی این شاعر بزرگ به شیوه خواجوی کرمانی گرایش داشته و شهرت اصلی او به سراییدن غزل‌های بسیار زیبایش منوط می‌شود.

غزل شماره 1: الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

غزل شماره 2: صلاح کار کجا و من خراب کجا

غزل شماره 3: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

غزل شماره 4: صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

غزل شماره 5: دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را

غزل شماره 6: به ملازمان سلطان که رساند این دعا را

غزل شماره 7: صوفی بیا که آینه صافیست جام را

غزل شماره 8: ساقیا برخیز و درده جام را

غزل شماره 9: رونق عهد شباب است دگر بستان را

غزل شماره 10: دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

غزل شماره 11: ساقی به نور باده برافروز جام ما

غزل شماره 12: ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما

غزل شماره 13: می‌دمد صبح و کله بست سحاب

غزل شماره 14: گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

غزل شماره 15: ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت

غزل شماره 16: خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

غزل شماره 17: سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

غزل شماره 18: ساقیا آمدن عید مبارک بادت

غزل شماره 19: ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

غزل شماره 20: روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست

غزل شماره 21: دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

غزل شماره 22: چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

غزل شماره 23: خیال روی تو در هر طریق همره ماست

غزل شماره 24: مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست

غزل شماره 25: شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست

غزل شماره 26: زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

غزل شماره 27: در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست

غزل شماره 28: به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست

غزل شماره 29: ما را ز خیال تو چه پروای شراب است

غزل شماره 30: زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست

غزل شماره 31: آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است

غزل شماره 32: خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست

غزل شماره 33: خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است

غزل شماره 34: رواق منظر چشم من آشیانه توست

غزل شماره 35: برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست

غزل شماره 36: تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست

غزل شماره 37: بیا که قصر امل سخت سست بنیادست

غزل شماره 38: بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

غزل شماره 39: باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است

غزل شماره 40: المنة لله که در میکده باز است

غزل شماره 41: اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بیز است

غزل شماره 42: حال دل با تو گفتنم هوس است

غزل شماره 43: صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

غزل شماره 44: کنون که بر کف گل جام باده صاف است

غزل شماره 45: در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است

غزل شماره 46: گل در بر و می در کف و معشوق به کام است

غزل شماره 47: به کوی میکده هر سالکی که ره دانست

غزل شماره 48: صوفی از پرتو می راز نهانی دانست

غزل شماره 49: روضه خلد برین خلوت درویشان است

غزل شماره 50: به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است

غزل شماره 51: لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است

غزل شماره 52: روزگاریست که سودای بتان دین من است

غزل شماره 53: منم که گوشه میخانه خانقاه من است

غزل شماره 54: ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است

غزل شماره 55: خم زلف تو دام کفر و دین است

غزل شماره 56: دل سراپرده محبت اوست

غزل شماره 57: آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست

غزل شماره 58: سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

غزل شماره 59: دارم امید عاطفتی از جناب دوست

غزل شماره 60: آن پیک نامور که رسید از دیار دوست

غزل شماره 61: صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

غزل شماره 62: مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست

غزل شماره 63: روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

غزل شماره 64: اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست

غزل شماره 65: خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست

غزل شماره 66: بنال بلبل اگر با منت سر یاریست

غزل شماره 67: یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست

غزل شماره 68: ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست

غزل شماره 69: کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست

غزل شماره 70: مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست

غزل شماره 71: زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست

غزل شماره 72: راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست

غزل شماره 73: روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست

غزل شماره 74: حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست

غزل شماره 75: خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست

غزل شماره 76: جز آستان توام در جهان پناهی نیست

غزل شماره 77: بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

غزل شماره 78: دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت

غزل شماره 79: کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت

غزل شماره 80: عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

غزل شماره 81: صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت

غزل شماره 82: آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت

غزل شماره 83: گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت

غزل شماره 84: ساقی بیار باده که ماه صیام رفت

غزل شماره 85: شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

غزل شماره 86: ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت

غزل شماره 87: حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت

غزل شماره 88: شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت

غزل شماره 89: یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

غزل شماره 90: ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت

غزل شماره 91: ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت

غزل شماره 92: میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت

غزل شماره 93: چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت

غزل شماره 94: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

غزل شماره 95: مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

غزل شماره 96: درد ما را نیست درمان الغیاث

غزل شماره 97: تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج

غزل شماره 98: اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح

غزل شماره 99: دل من در هوای روی فرخ

غزل شماره 100: دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد

غزل شماره 101: شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد

غزل شماره 102: دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد

غزل شماره 103: روز وصل دوستداران یاد باد

غزل شماره 104: جمالت آفتاب هر نظر باد

غزل شماره 105: صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد

غزل شماره 106: تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

غزل شماره 107: حسن تو همیشه در فزون باد

غزل شماره 108: خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد

غزل شماره 109: دیر است که دلدار پیامی نفرستاد

غزل شماره 110: پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

غزل شماره 111: عکس روی تو چو در آینه جام افتاد

غزل شماره 112: آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد

غزل شماره 113: بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد

غزل شماره 114: همای اوج سعادت به دام ما افتد

غزل شماره 115: درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

غزل شماره 116: کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد

غزل شماره 117: دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد

غزل شماره 118: آن کس که به دست جام دارد

غزل شماره 119: دلی که غیب نمای است و جام جم دارد

غزل شماره 120: بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد

غزل شماره 121: هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد

غزل شماره 122: هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد

غزل شماره 123: مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد

غزل شماره 124: آن که از سنبل او غالیه تابی دارد

غزل شماره 125: شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد

غزل شماره 126: جان بی جمال جانان میل جهان ندارد

غزل شماره 127: روشنی طلعت تو ماه ندارد

غزل شماره 128: نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد

غزل شماره 129: اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد

غزل شماره 130: سحر بلبل حکایت با صبا کرد

غزل شماره 131: بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد

غزل شماره 132: به آب روشن می عارفی طهارت کرد

غزل شماره 133: صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد

غزل شماره 134: بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد

غزل شماره 135: چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد

غزل شماره 136: دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد

غزل شماره 137: دل از من برد و روی از من نهان کرد

غزل شماره 138: یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد

غزل شماره 139: رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

غزل شماره 140: دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

غزل شماره 141: دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد

غزل شماره 142: دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد

غزل شماره 143: سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

غزل شماره 144: به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد

غزل شماره 145: چه مستیست ندانم که رو به ما آورد

غزل شماره 146: صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می‌آورد

غزل شماره 147: نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد

غزل شماره 148: یارم چو قدح به دست گیرد

غزل شماره 149: دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی‌گیرد

غزل شماره 150: ساقی ار باده از این دست به جام اندازد

غزل شماره 151: دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد

غزل شماره 152: در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

غزل شماره 153: سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد

غزل شماره 154: راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد

غزل شماره 155: اگر روم ز پی اش فتنه‌ها برانگیزد

غزل شماره 156: به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد

غزل شماره 157: هر که را با خط سبزت سر سودا باشد

غزل شماره 158: من و انکار شراب این چه حکایت باشد

غزل شماره 159: نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد

غزل شماره 160: خوش است خلوت اگر یار یار من باشد

غزل شماره 161: کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد

غزل شماره 162: خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد

غزل شماره 163: گل بی رخ یار خوش نباشد

غزل شماره 164: نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

غزل شماره 165: مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد

غزل شماره 166: روز هجران و شب فرقت یار آخر شد

غزل شماره 167: ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد

غزل شماره 168: گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد

غزل شماره 169: یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد

غزل شماره 170: زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد

غزل شماره 171: دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد

غزل شماره 172: عشق تو نهال حیرت آمد

غزل شماره 173: در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

غزل شماره 174: مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد

غزل شماره 175: صبا به تهنیت پیر می فروش آمد

غزل شماره 176: سحرم دولت بیدار به بالین آمد

غزل شماره 177: نه هر که چهره برافروخت دلبری داند

غزل شماره 178: هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

غزل شماره 179: رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

غزل شماره 180: ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند

غزل شماره 181: بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند

غزل شماره 182: حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند

غزل شماره 183: دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

غزل شماره 184: دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند

غزل شماره 185: نقدها را بود آیا که عیاری گیرند

غزل شماره 186: گر می فروش حاجت رندان روا کند

غزل شماره 187: دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

غزل شماره 188: مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند

غزل شماره 189: طایر دولت اگر باز گذاری بکند

غزل شماره 190: کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند

غزل شماره 191: آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند

غزل شماره 192: سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند

غزل شماره 193: در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند

غزل شماره 194: سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

غزل شماره 195: غلام نرگس مست تو تاجدارانند

غزل شماره 196: آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

غزل شماره 197: شاهدان گر دلبری زین سان کنند

غزل شماره 198: گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند

غزل شماره 199: واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند

غزل شماره 200: دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند

غزل شماره 201: شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند

غزل شماره 202: بود آیا که در میکده‌ها بگشایند

غزل شماره 203: سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود

غزل شماره 204: یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود

غزل شماره 205: تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

غزل شماره 206: پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود

غزل شماره 207: یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود

غزل شماره 208: خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود

غزل شماره 209: قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

غزل شماره 210: دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود

غزل شماره 211: دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود

غزل شماره 212: یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود

غزل شماره 213: گوهر مخزن اسرار همان است که بود

غزل شماره 214: دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود

غزل شماره 215: به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود

غزل شماره 216: آن یار کز او خانه ما جای پری بود

غزل شماره 217: مسلمانان مرا وقتی دلی بود

غزل شماره 218: در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود

غزل شماره 219: کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود

غزل شماره 220: از دیده خون دل همه بر روی ما رود

غزل شماره 221: چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود

غزل شماره 222: از سر کوی تو هر کو به ملالت برود

غزل شماره 223: هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود

غزل شماره 224: خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود

غزل شماره 225: ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رود

غزل شماره 226: ترسم که اشک در غم ما پرده‌در شود

غزل شماره 227: گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود

غزل شماره 228: گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود

غزل شماره 229: بخت از دهان دوست نشانم نمی‌دهد

غزل شماره 230: اگر به باده مشکین دلم کشد شاید

غزل شماره 231: گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید

غزل شماره 232: بر سر آنم که گر ز دست برآید

غزل شماره 233: دست از طلب ندارم تا کام من برآید

غزل شماره 234: چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید

غزل شماره 235: زهی خجسته زمانی که یار بازآید

غزل شماره 236: اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید

غزل شماره 237: نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید

غزل شماره 238: جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید

غزل شماره 239: رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید

غزل شماره 240: ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید

غزل شماره 241: معاشران ز حریف شبانه یاد آرید

غزل شماره 242: بیا که رایت منصور پادشاه رسید

غزل شماره 243: بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید

غزل شماره 244: معاشران گره از زلف یار باز کنید

غزل شماره 245: الا ای طوطی گویای اسرار

غزل شماره 246: عید است و آخر گل و یاران در انتظار

غزل شماره 247: صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار

غزل شماره 248: ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر

غزل شماره 249: ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار

غزل شماره 250: روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر

غزل شماره 251: شب وصل است و طی شد نامه هجر

غزل شماره 252: گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر

غزل شماره 253: ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر

غزل شماره 254: دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور

غزل شماره 255: یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور

غزل شماره 256: نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر

غزل شماره 257: روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر

غزل شماره 258: هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز

غزل شماره 259: منم که دیده به دیدار دوست کردم باز

غزل شماره 260: ای سرو ناز حسن که خوش می‌روی به ناز

غزل شماره 261: درآ که در دل خسته توان درآید باز

غزل شماره 262: حال خونین دلان که گوید باز

غزل شماره 263: بیا و کشتی ما در شط شراب انداز

غزل شماره 264: خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز

غزل شماره 265: برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز

غزل شماره 266: دلم رمیده لولی‌وشیست شورانگیز

غزل شماره 267: ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس

غزل شماره 268: گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس

غزل شماره 269: دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس

غزل شماره 270: درد عشقی کشیده‌ام که مپرس

غزل شماره 271: دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس

غزل شماره 272: بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش

غزل شماره 273: اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش

غزل شماره 274: به دور لاله قدح گیر و بی‌ریا می‌باش

غزل شماره 275: صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش

غزل شماره 276: باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش

غزل شماره 277: فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش

غزل شماره 278: شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش

غزل شماره 279: خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش

غزل شماره 280: چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش

غزل شماره 281: یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش

غزل شماره 282: ببرد از من قرار و طاقت و هوش

غزل شماره 283: سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش

غزل شماره 284: هاتفی از گوشه میخانه دوش

غزل شماره 285: در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش

غزل شماره 286: دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش

غزل شماره 287: ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش

غزل شماره 288: کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش

غزل شماره 289: مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش

غزل شماره 290: دلم رمیده شد و غافلم من درویش

غزل شماره 291: ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش

غزل شماره 292: قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع

غزل شماره 293: بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع

غزل شماره 294: در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

غزل شماره 295: سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ

غزل شماره 296: طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف

غزل شماره 297: زبان خامه ندارد سر بیان فراق

غزل شماره 298: مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق

غزل شماره 299: اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک

غزل شماره 300: هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک

غزل شماره 301: ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک

غزل شماره 302: خوش خبر باشی ای نسیم شمال

غزل شماره 303: شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وصال

غزل شماره 304: دارای جهان نصرت دین خسرو کامل

غزل شماره 305: به وقت گل شدم از توبهٔ شراب خجل

غزل شماره 306: اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول

غزل شماره 307: هر نکته‌ای که گفتم در وصف آن شمایل

غزل شماره 308: ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل

غزل شماره 309: عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام

غزل شماره 310: مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام

غزل شماره 311: عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌ام

غزل شماره 312: بُشری اِذِ السّلامةُ حَلَّت بِذی سَلَم

غزل شماره 313: بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم

غزل شماره 314: دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم

غزل شماره 315: به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم

غزل شماره 316: زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم

غزل شماره 317: فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم

غزل شماره 318: مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم

غزل شماره 319: سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم

غزل شماره 320: دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم

غزل شماره 321: هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم

غزل شماره 322: خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم

غزل شماره 323: ز دست کوته خود زیر بارم

غزل شماره 324: گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم

غزل شماره 325: گر دست دهد خاک کف پای نگارم

غزل شماره 326: در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم

غزل شماره 327: مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم

غزل شماره 328: من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم

غزل شماره 329: جوزا سحر نهاد حمایل برابرم

غزل شماره 330: تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم

غزل شماره 331: به تیغم گر کشد دستش نگیرم

غزل شماره 332: مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم

غزل شماره 333: نماز شام غریبان چو گریه آغازم

غزل شماره 334: گر دست رسد در سر زلفین تو بازم

غزل شماره 335: در خرابات مغان گر گذر افتد بازم

غزل شماره 336: مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم

غزل شماره 337: چرا نه در پی عزم دیار خود باشم

غزل شماره 338: من دوستدار روی خوش و موی دلکشم

غزل شماره 339: خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم

غزل شماره 340: من که از آتش دل چون خم می در جوشم

غزل شماره 341: گر من از سرزنش مدعیان اندیشم

غزل شماره 342: حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم

غزل شماره 343: چل سال بیش رفت که من لاف می‌زنم

غزل شماره 344: عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم

غزل شماره 345: بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم

غزل شماره 346: من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم

غزل شماره 347: صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم

غزل شماره 348: دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم

غزل شماره 349: دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم

غزل شماره 350: به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم

غزل شماره 351: حاشا که من به موسم گل ترک می کنم

غزل شماره 352: روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم

غزل شماره 353: من ترک عشق شاهد و ساغر نمی‌کنم

غزل شماره 354: به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

غزل شماره 355: حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم

غزل شماره 356: گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم

غزل شماره 357: در خرابات مغان نور خدا می‌بینم

غزل شماره 358: غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم

غزل شماره 359: خرم آن روز کز این منزل ویران بروم

غزل شماره 360: گر از این منزل ویران به سوی خانه روم

غزل شماره 361: آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم

غزل شماره 362: دیدار شد میسر و بوس و کنار هم

غزل شماره 363: دردم از یار است و درمان نیز هم

غزل شماره 364: ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم

غزل شماره 365: عمریست تا به راه غمت رو نهاده‌ایم

غزل شماره 366: ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم

غزل شماره 367: فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم

غزل شماره 368: خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم

غزل شماره 369: ما ز یاران چشم یاری داشتیم

غزل شماره 370: صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیم

غزل شماره 371: ما درس سحر در ره میخانه نهادیم

غزل شماره 372: بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم

غزل شماره 373: خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم

غزل شماره 374: بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

غزل شماره 375: صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم

غزل شماره 376: دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم

غزل شماره 377: ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم

غزل شماره 378: ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم

غزل شماره 379: سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم

غزل شماره 380: بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم

غزل شماره 381: گر چه ما بندگان پادشهیم

غزل شماره 382: فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان

غزل شماره 383: چندان که گفتم غم با طبیبان

غزل شماره 384: می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان

غزل شماره 385: یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان

غزل شماره 386: خدا را کم نشین با خرقه پوشان

غزل شماره 387: شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان

غزل شماره 388: بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن

غزل شماره 389: چو گل هر دم به بویت جامه در تن

غزل شماره 390: افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن

غزل شماره 391: خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن

غزل شماره 392: دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن

غزل شماره 393: منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن

غزل شماره 394: ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن

غزل شماره 395: گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن

غزل شماره 396: صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن

غزل شماره 397: ز در درآ و شبستان ما منور کن

غزل شماره 398: ای نور چشم من سخنی هست گوش کن

غزل شماره 399: کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن

غزل شماره 400: بالابلند عشوه گر نقش باز من

غزل شماره 401: چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من

غزل شماره 402: نکته‌ای دلکش بگویم خال آن مه رو ببین

غزل شماره 403: شراب لعل کش و روی مه جبینان بین

غزل شماره 404: می‌فکن بر صف رندان نظری بهتر از این

غزل شماره 405: به جان پیر خرابات و حق صحبت او

غزل شماره 406: گفتا برون شدی به تماشای ماه نو

غزل شماره 407: مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

غزل شماره 408: ای آفتاب آینه دار جمال تو

غزل شماره 409: ای خونبهای نافه چین خاک راه تو

غزل شماره 410: ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو

غزل شماره 411: تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو

غزل شماره 412: مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو

غزل شماره 413: خط عذار یار که بگرفت ماه از او

غزل شماره 414: گلبن عیش می‌دمد ساقی گلعذار کو

غزل شماره 415: ای پیک راستان خبر یار ما بگو

غزل شماره 416: خنک نسیم معنبر شمامه‌ای دلخواه

غزل شماره 417: عیشم مدام است از لعل دلخواه

غزل شماره 418: گر تیغ بارد در کوی آن ماه

غزل شماره 419: وصال او ز عمر جاودان به

غزل شماره 420: ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه

غزل شماره 421: در سرای مغان رفته بود و آب زده

غزل شماره 422: ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای

غزل شماره 423: دوش رفتم به در میکده خواب آلوده

غزل شماره 424: از من جدا مشو که توام نور دیده‌ای

غزل شماره 425: دامن کشان همی‌شد در شرب زرکشیده

غزل شماره 426: از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه

غزل شماره 427: چراغ روی تو را شمع گشت پروانه

غزل شماره 428: سحرگاهان که مخمور شبانه

غزل شماره 429: ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می

غزل شماره 430: به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می

غزل شماره 431: لبش می‌بوسم و در می‌کشم می

غزل شماره 432: مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی

غزل شماره 433: ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی

غزل شماره 434: ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی

غزل شماره 435: با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

غزل شماره 436: آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی

غزل شماره 437: ای قصه بهشت ز کویت حکایتی

غزل شماره 438: سبت سلمی بصدغیها فؤادی

غزل شماره 439: دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی

غزل شماره 440: سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی

غزل شماره 441: چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی

غزل شماره 442: به جان او که گرم دسترس به جان بودی

غزل شماره 443: چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری

غزل شماره 444: شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری

غزل شماره 445: تو را که هر چه مراد است در جهان داری

غزل شماره 446: صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری

غزل شماره 447: بیا با ما مورز این کینه داری

غزل شماره 448: ای که در کوی خرابات مقامی داری

غزل شماره 449: ای که مهجوری عشاق روا می‌داری

غزل شماره 450: روزگاریست که ما را نگران می‌داری

غزل شماره 451: خوش کرد یاوری فلکت روز داوری

غزل شماره 452: طفیل هستی عشقند آدمی و پری

غزل شماره 453: ای که دایم به خویش مغروری

غزل شماره 454: ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

غزل شماره 455: عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی

غزل شماره 456: نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی

غزل شماره 457: هزار جهد بکردم که یار من باشی

غزل شماره 458: ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی

غزل شماره 459: زین خوش رقم که بر گل رخسار می‌کشی

غزل شماره 460: سلیمی منذ حلت بالعراق

غزل شماره 461: کتبت قصة شوقی و مدمعی باکی

غزل شماره 462: یا مبسما یحاکی درجا من اللالی

غزل شماره 463: سلام الله ما کر اللیالی

غزل شماره 464: بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی

غزل شماره 465: رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی

غزل شماره 466: این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی

غزل شماره 467: زان می عشق کز او پخته شود هر خامی

غزل شماره 468: که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی

غزل شماره 469: اتت روائح رند الحمی و زاد غرامی

غزل شماره 470: سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

غزل شماره 471: ز دلبرم که رساند نوازش قلمی

غزل شماره 472: احمد الله علی معدله السلطان

غزل شماره 473: وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی

غزل شماره 474: هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی

غزل شماره 475: گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی

غزل شماره 476: نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی

غزل شماره 477: دو یار زیرک و از باده کهن دومنی

غزل شماره 478: نوش کن جام شراب یک منی

غزل شماره 479: صبح است و ژاله می‌چکد از ابر بهمنی

غزل شماره 480: ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی

غزل شماره 481: بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی

غزل شماره 482: ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی

غزل شماره 483: سحرگه ره روی در سرزمینی

غزل شماره 484: تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی

غزل شماره 485: ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی

غزل شماره 486: بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی

غزل شماره 487: ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی

غزل شماره 488: سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی

غزل شماره 489: ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی

غزل شماره 490: در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی

غزل شماره 491: به چشم کرده‌ام ابروی ماه سیمایی

غزل شماره 492: سلامی چو بوی خوش آشنایی

غزل شماره 493: ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

غزل شماره 494: ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی

غزل شماره 495: می خواه و گل افشان کن از دهر چه می‌جویی

غزلیات حافظ , غزلیات حافظ با معنی و تفسیر , فهرست غزلیات حافظ , گلچین زیباترین اشعار عاشقانه حافظ شیرازی , حافظ شیرازی , غزل , فهرست غزلیات

غزلیات سعدی

غزلیات سعدی، یکی از برجسته‌ترین آثار شاعری فارسی است که تاثیر قابل توجهی بر ادبیات پارسی برجسته داشته است. سعدی یکی از شعرای بزرگ دوره ی تیموری بود که با استفاده از غزلهای خود توانسته است بینندگان را غافلگیر کند و آثار بسیاری را در سبک غزلی نوشته است. این غزلیات به طور کلی در مباحث مختلفی از عشق، خدا، زندگی و اخلاق سخن می‌گویند.

این غزلیات در قالب‌های متفاوتی نوشته شده‌اند، از جمله غزلهایی که با قافیه یسی که اغلب توصیف یک صحنه ی طبیعی می‌باشد، غزلهایی که با قافیه به شکل نبت شروع می‌شوند و تا حدودی به شعرهای رومانتیک نزدیک می‌شوند، و غزلهایی که به شکل ضرب المثل و مثنوی نوشته شده‌اند. هر کدام از این قالب‌ها را می‌توان به عنوان یک سبک شعری تشخیص داد اما بیشتر از همه اشعار سعدی در قالب غزل هستند.

در غزلیات سعدی، موضوعاتی متنوع از عشق، تلاش برای بهبود شخصیت، تحقیر و تحسین انسانی، اندیشه و هوش، استفاده از هوشمندی و دانش و احترام و بی‌احترامی وجود دارد. او تلاش می‌کند تا در غزلهای خود پیام هایی از رفتار اخلاقی، انصاف و دستیابی به شادی و صلح جهانی را به مخاطبان خود منتقل کند.

یکی از ویژگی‌های جالب غزلیات سعدی، استفاده از شوخ طبعی و طنز است که به کمک این ابزار ادبی می‌تواند پیام‌های خود را به طور قابل توجهی قوی‌تر و جذاب‌تری به مخاطبان خود منتقل کند. سعدی با استفاده از شوخ طبعی، می‌تواند به مشکل‌ها و مواضع نامطلوب اجتماعی بپردازد و بر آن‌ها نقدی سنگین به خواننده ارائه دهد.

غزلیات سعدی به عنوان یک آثار بزرگ ادبی، خلاقیت زبانی بالایی دارند. او به خوبی می‌تواند به کمک انتخاب کلمات، تراکیب زبانی و توصیفات زیبا و شعری، تصویر محیط‌ها و حالات را در ذهن خواننده‌اندازی کند. استفاده از فرهنگ و دانش دسته‌مخاطب را به‌طور چشمگیری نشان می‌دهد و باعث می‌شود خواننده به مضامینی که در غزلیات مورد بحث قرار گرفته است، عمیق‌تر دست یابد.

به طور کلی، غزلیات سعدی به عنوان یکی از آثار برجسته شاعری فارسی، در برداشت و تأویل مخاطبان و نقادان ادبی تاثیر بسزایی داشته است. زیبایی و عمق مضامین غزلهای وی و ارتباط وصفی آن‌ها با واقعیت‌های زندگی، این غزلیات را به یکی از شاهکارهای ادبیات فارسی تبدیل کرده‌اند.

نظرات
توجه: شماره موبایل وارد شده در وب سایت نمایش داده نمیشود
توجه: ایمیل وارد شده در وب سایت نمایش داده نمیشود

comment-0 سید جعفر
1402/02/05 - 11:39
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرفست: بادوستان مروتب بادشمنان مدارا.
comment-1 سید جعفر
1402/02/05 - 11:39
خداوند خیرتان بدهد.
twitter facebook linkedin whatsapp telegram