دسته بندی ها

غزل شماره 487 حافظ - ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی


معنی ابیات:
- اي آنكه از اسرار خلقت كانيات بي خبري، سعي كن تا دل آگاه شوي. تا سالك و رونده راه نباشي چگونه مي تواني به مقام رهبري برسي.
- اي پسر، در مدرسه حقايق و در نزد آموزگار عشق سعي كن تا مثل پدر مجرب و آگاه شوي.
- مانند سالكان راه حقيقت از وجود خود كه چون مس كم ارزش است چشم بپوش تا به اكسير عشق دست يافته و به طلا مبدل شوي.
- انديشه خواب و خوراك تو را از مقام واقعي خود دور كرده است وقتي به مقام درخور خويش دسترسي پيدا مي كني كه فكر خواب و خوراك را از سر به در كني.
- اگر پرتو عشق الهي به دل و جانت بتابد، سوگند به خدا كه از آفتاب جهانتاب روشنتر خواهي شد.
- يك لحظه خود را در درياي تفكر الهي غرق كن و مطمئن باش كه آب هفت دريا يك موي موي از بدن تو را تر نخواهد كرد.
- اگر در راه خداوند ذوالجلال بي قرار شده سر از پاي نشناسي، سراپاي وجود تو را نور خدا فرا خواهد گرفت.
- اگر خوشنودي و رضايت خدا مورد نظرت باشد بي گمان روشن ضمير و بينا دل خواهي شد.
- اگر بنياد هستي تو (در نتيجه آنچه در بالا توصيف شد) دگرگون شود، هيچ مپندار كه دگرگوني و خللي در وجود و روح تو راه يابد.
- حافظ اگر در سر، خيال رسيدن به محبوب را مي پروراني، بايستي خاك درگاه مردمان صاحب فضل و هنر شوي.
معنی کلمات:
بي خبر: آن كسي كه از اسرار خلقت كاينات خبري ندارد.
صاحب خبر: عارف، كسي كه درجات مختلف سير و سلوك را طي و از علم اليقين به عين اليقين و حق اليقين و به سوي كمال راهسپر باشد.
راهرو: سالك، سالك راه طريقت.
راهبر: پيشوا، مرشد، صاحب مقام ارشاد، رهبر.
مكتب حقايق: جايي كه حقايق را در آنجا فرا مي گيرند، مَدْرَس.
اديب عشق: (اضافه تشبيهي) عشق به اديب يعني آداب دان و آموزنده ادب تشبيه شده است.
هان: (شبه جمله) هشيار باش، آگاه باش.
پسر: فرزند، كنايه از سالك و راهروِ بي تجربهِ بي خبر.
پدر: كنايه از رهبر و مرشد صاحب خبر.
مس وجود: (اضافه تشبيهي) وجود به مس تشبيه شده.
مردان ره: مردان راه، سالكان طريق الي الله.
كيمياي عشق: (اضافه تشبيهي) عشق به كيميا تشبيه شده.
مرتبه: رتبه و مقام و موقعيت.
آنگه رسي به خويش ... : آنگاه به مقام و مرتبه خويش برسي ... .
غريق: غرق شده.
بحر خدا: (اضافه تشبيهي) خدا به بحر تشبيه شده.
هفت بحر: هفت دريا، در قديم هفت دريا را در روي زمين مي شناخته اند كه عبارت بوده است از درياي عمان- درياي احمر- درياي بربر- درياي اقيانوس- درياي روم- درياي اسود- درياي اخضر.
ذوالجلال: صاحب جلالت، صاحب بزرگواري، صفتي از صفات الهي.
وجه خدا: چهره خدا،كنايه از راه رضايت الهي، ذات حق.
مَنظَر: نظرگاه، ديدگاه.
نَظَر: ديدار.
در دل مدار: در ضمير نداشته باش، تصور مكن.
هواي وصال: آرزوي ديدار و رسيدن به محبوب.
اهل هنر: صاحبان فضيلت، دانايان و عارفان و صاحبان كمال.
توضیحات:
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعيل فاعلن
بحر غزل: مضارع مثمّن اخرب مكفوف محذوف
٭
در ديوان حافظ اين غزل از جهاتي در نوع خود كم نظير و محصول دوره كمال شاعر در مراحل سير و سلوك عرفان است.
بي شك آنچه را كه حافظ در بيت بيت اين غزل بازگو و توصيه كرده، خود به تجربه دريافته و خود اين مراحل را از سر گذرانيده است. بنابراين با غور و دقت در مفاد ابيات اين غزل مي توان به روحيه و شناخت شاعر دست يافت.
حافظ در شروع كلام به آن كسي كه تازه پا به جاده سير و سلوك نهاده توصيه مي كند كه هدف اصلي تو بايد اين باشد كه از اسرار خلقت و وجود خالق سر درآوري. و در بيت دوم راه را به او نشان داده مي فرمايد راه، راه عشق است و تو بايد در نزد آموزگار عشق، درس حقايق را فرا گيري تا مجرب و كار آزموده گردي. و در ابيات بعدي سالك را متوجه اين نكته مي سازد كه دست از خواسته هاي نفساني بكش تا به درجات عالي برسي و به خور و خواب مينديش تا موفق به شناخت واقعي روح متعالي خويش شوي. نور عشق الهي را دل خود بتابان تا خود خورشيدي تابناك شده و (از پاي تا سرت همه نور خدا شود) و اگر در راه خدا و خوشنودي او گام برداري آن زمان به درجه كمال رسيده و صاحب نظر و مرشد و پيشوا خواهي شد.
شاعر در بيت نهم به نكته دقيقي اشاره كرده مي فرمايد اگر جسم و وجود مادي تو زير و زبر شود يعني فاني و دستخوش نابودي گردد هيچ تصور نكن كه جوهر مجرد روح تو هم نابود خواهدشد و اين اشاره به اين عقيده فلاسفه و عرفاست كه روح را نشاني از نور خدا در وجود مادي بشر مي دانند.
درک اشعار:
تو که خودت بی تجربه ای چگونه به دیگران امر و نهی می کنی. تو که از عشق بویی نبرده ای چطوری صحبت از عشق می کنی و به راه راست دعوت می کنی. ائل خودت را بسارز و روزگار را تجربه کن. وقتی که حس کردی نور خدا دلت را روشن کرده آن وقت حق رهبری داری و روزگارت تغییر می کند و اگر حاجتی داری باید با خدا باشی.